;
نفس می کشد ، جان می گیرد ، رویای بیداری.
در ستیز است با من و آشکاری حقیقت.
چشم هایی منتظر ، نظاره گر غیرممکن ها
که فرو می بندم آنها را از تماشا.
من به صدایی می اندیشم که پایان این سکوت باشد
و بیمناک به سقف رویاهایم خیره شده ام
و میان تاریکی ، لحظه عبور یک رویا مثل ستاره ای دنباله دار همه جا را روشن می کند...