;
"هراس"
بالاخره در پی این همه آدرس های مغشوشی که سیروان کنعانی در آثار نقاشی خود به بیننده می داد، دستش رو شد و جوهره ذاتی سرشت خویش را افشا نمود. شاید از دید یک بیننده ی غیر حرفه ای ارتباط چندانی میان طراحی و نقاشی های این هنرمند دیده نشود. رنگ در آثار نقاشی وی، غوغای بسیاری به راه انداخته بود و به مانند رسانه ای آشوبگر، حقیقتی وانموده را به عرصه ی نگاه پیش می کشید. اما در این آثار که از رنگ خبری نیست، بخش بزرگی از زمینه ی کار خالی است. حتی نمی توان گفت سفید است، بلکه خالی است. مانند مخلوطی که یکی از مصالح آن بِالکُل ساکشن شده باشد. اما چرا آنچه بر صفحه اثر باقی مانده است، بقیه یِ همان مصالح نیست؟ یا به عبارتی دیگر یک تابلوی نقاشی رنگ باخته نمی باشد؟ نکته ی اصلی همین جا است. سیروان با رنگ و سیروان بی رنگ، هر دو همان سیروان واحد می باشد. سیروانی که آنچنان نقاشی می کشد، درست باید بدین گونه طراحی کند. او به دنبال چیست ؟ پاسخ به این پرسش حقیقتی را اشکار می کند. سیروان کنعانی جنگ و جدلی فرسایشی را با صورت خام و بزک شده طبیعت آغاز نموده است. او به دنبال عصاره ی ناب افسونی است که از اعماق وراهای چیز بشر را اغوا و سرمست می کند. سیروان، می شکافد، می کاود و می پوید تا به هسته ی ناب تصویر راه یابد. شاید این دیوانه حتی خود نداند که به چه مشغول است. اما دیوانگی از اصرارش، از ابرامش و از ماندن بر مسیری مستقیم در این پیمانکاری بدون کارفرما، پیداست. هم در طراحی ها و هم در نقاشی هایش، اراده ای آهنین برای کاوش و مکاشفه وجود دارد. در هر دو، عناصر زاید دور ریخته می شود. هر دو به یک سو میل می کنند. شاید در نهایت به آبستره ای مطلق بیانجامد اما سیروان هیچ عجله ای ندارد. چون اینچنین تصمیمی را در دورنمای تلاش بی وقفه اش ترسیم ننموده است. اصولاً سیروان هیچ نقشه و برنامه ای ندارد. خود را به دست سرنوشتی نامعلوم سپرده است. تنها یک چیز می داند، نمی شود و نمی تواند به سیمای ظاهر چیزها اکتفا کند، اکنون سیروان در کار تخریب جهان مرئی است. پروژه ای مالامال از هیبت و هراس پیش رویش است. بیننده با یک خرابکار روبرو است. نمی گذارد روی آرامش را ببینیم.
مسعود رحیمی . پائیز 1396