;
به همراه اجرای پرفورمنس در روز افتتاحیه ساعت ۴ بعدازظهر
همواره حجم زیادی از رنگ های مختلف در کنار م در حال حرکت هستند. گاهی از زیر تخت یا روی میز کار. و شاید کنار تمام دیوار هایی که روزانه از کنارشان گذر می کنیم. هر چه عمق لحظات بیشتر باشد دسته های رنگ با شدت بیشتری قاب زندگی مان را پر می کنند؛ مثلا ترس هایی که در برابر شان ایستاده ایم ، روی تمامی عشق هایی که با پارچه ای سفید پوشانده ایم، بالای تمامی قله هایی که فتح کرده ایم، در سختی هایی که قدم به قدم برای بهتر بود در زندگی مواجه شدیم. حتی شاید خیلی ساده تر در گوشه ای از خانه که موسیقی می تواند مو به تنمان سیخ کند، دسته رنگ هایی از کنارمان گذر کرده اند.
در تمامی این لحظات، رنگ های غلیظی وجود دارد که اگر بتوانیم در گوشه ی کادر آنها را ببینیم و دست مان را درون شان فرو ببریم، روح مان لحظه ای از بدن جدا خواهد شد.
و البته زندگی می تواند حاصل تمامی لحظاتی باشد که در این دسته رنگ ها غرق می شویم و آنها را با تمام وجود لمس میکنیم، آثاری که به وجود آمده اند، تلاشی هستند برای جاودانه کردن رنگ هایی که از کنارمان می گذرند و فرصتی برای تعمق و فرو رفتن در حس هایی که شاید در پی نگاه داشتن شان بودیم.