;
نقاشی مدرن در ایران با دگرگونی نگرش به سنت، تولدی دیگر آغاز کرد. سنت همچون چارچوبی از پیش نهاده، خلاقیت فردی را بر نمیتافت. تولد سوژهٔ خودفرمان، مستلزم گذار از انگارهٔ کلیتِ سنت، تمرکززدایی از آن، نفی حاکمیت آن بر همهٔ جنبههای زیستِ هنری، و سرانجام درک سنت چونان گفتمان بود.
درک سنت همچون گفتمان، نه تنها شیوهٔ شکلگیری، بل سازههای درونی آن را در ستیز با یکدیگر آشکار میکند. از این دیدگاه، سنت هم شکلدهنده است و هم شکلپذیر؛ هم سازنده است و هم دربردارندهٔ نیروی ویرانگر.
سنت چونان گفتمان، هنگامی که نیروی ویرانگر خود را برای ساختی دوباره آزاد میکند، مجالی فراهم میآورد که تجربههای فردی – برآمده از سنتهای گوناگون – در نظمی دیگر از نو ساخت یابند، تا نوآوری در پیوند با ریشهها، چهره گشاید.
دو رویهٔ نگرش به سنت، بازبستهٔ یکدیگرند. تولد نقاشی مدرن ایران تنها آن لحظهای نبود که نخستین هنرمند به شکستن سنت و درکی دگرگونه از آن دست یافت، بل این لحظه هنگامی فرا رسید که نخستین بیننده، با آگاهی از کارکرد نیروهای شکلدهنده و شکلپذیرندهٔ سنت، در برابر پردهٔ نقاشی بازایستاد و دریافت که: جور دیگر باید دید ...
هادی راشد