;
آیین من رنگ است و خیال، خیال و واقع را در می آمیزم و در خویشتنم و در رنگ ها غرقه می شوم. نام و نشانم را از یاد می برم. از دو جهان گم می شوم، تو گویی که بانگ می آید: "چه می دوی، بنگر، در چنین ظاهر نهان که منم!" غوطه می خورم در این رویا "وه چه بی رنگ و بی نشان که منم..."