;
پنهان شده است پشت پردهها؛ پنهان شده است در قصهها و دیوارها و پنجرهها
و هیچ چراغی در خانهاش روشن نیست.
برجسته میشود از التهاب آتشفشانی که درونش روشن است و تاریکی بیرون میپاشد
که هیچ را روشن کند.
هیچ روشن میشود و ابهام از دستها بیرون میریزد، ابهام از کلمات بیرون میریزد
و دوست داشتن چیزی نیست که بوده است.
چیزی در پوست مستتر است، چیزی در چشمها مستتر است...