;
نگاتیو
نگاتیو در حقیقت مجسمه ای است که پشت و رویش یکی است - هم نگاتیو است هم بسیار پوزیتیو، نزدیکترین به حقیقت و نامفهوم مثل حقیقت نگاتیو به جوهر عناصر اشاره دارد و عکس به خصوصیات ظاهریشان، مثلا نگاتیو یک درخت مفهوم درخت را در خود دارد و برای همین در نگاتیو فعل دیدن اهمیت پیدا می کند، همزمان که نه سوژه و نه ابژه که کنتراست مهم می شود. همنشینی عناصر، آنچه که از هم متمایزشان می کند و همزمان در کنارهم کلیتی را شکل می دهد. جوهر دیدن به کنتراست بافته شده است.
از اینکه بین عکاسی و زندگی اشتراک پیدا کنم شاد می شوم. در این مجموعه انگار جای بدو خوب، زشت و زیبا، درست و غلط به سادگی و به هر بار عوض می شود.
مسیر رسیدن از ایده به اجرا در مجموعه های قبلی برایم روان تر و ساده تر بوده است. در مجموعه حاضر، تلاشم بر این بود که موضوع هایی را انتخاب کنم که بیننده را با استفاده از ویژگی های نگاتیو به امر «دیدن» بکشاند.
من عکاس آنی را نشان می دهم که می خواهم بیننده ببیند. به گواه عکس آن که عین آن نیست. انگار عکس یک دروغ بسیار واقعی است از آن حقیقت