;
برهههای مهم تاریخی در هر زمانهای میتوانند تمام و کمال آیندهی جامعهای را دگرگون کنند. این لحظههای ناب و تکرارنشدنی مردمانش را گاه به عرش و گاه به فرشمی رسانند.
دوم خرداد هفتاد و شش در تاریخ معاصر ایران یکی از آن برهههاست. برای ما و همنسلیهای ما روایت مکرر بیمها و امیدهاست. روزهاییکه سخت و تلخ، پرشور و حال، هرچه بود، بر ما گذشتند و رفتند. روزهایی که از ذوق خواندن تیتر روزنامهی فردا صبح، خواب به چشمانمان نمیآمد. روزهایی که شهر و خیابان را با بُردِ فوتبال دیگرگونه شناختیم و روزهایی که ناگوار به خانههامان پناه بردیم. روزهایی که تو گویی در آنی همه چیزش دود شد و به هوا رفت.از آن وضعیت، فرشی مانده برایمان از جنس خاکستر، درست به مانند همیشهی تاریخ. اما خاکستری که در بطن خود آتشی دارد گرم و پایا که با دمیدنی،باززاییش گریزناپذیرست و با همین دم آنچه به ظاهر جان باخته را، به آسمان میپراکند و سراسر، همهجا را از آن خود میکند.
یک پهنه آسمان خاکستر. خاکستری با شمایلی که نشان از نابودی و پایان است اما گرمای وجودیاش کورسویی از امید را همراه دارد. عرش و فرشی برابر هم و برهم که دو سویهی تقابل امید و ناامیدی ست. و این ما در این بین به مرور و بازنماییی آن روز و روزهای در پیاش نشستهایم؛ انگاری در تعلیق، درست به مانند همیشهمان...
پدرام رمضانی