;
زمان با سرعت آنچنانیاش مجال دیدن را از ما گرفته؛ همگی هر روز به جعبهی کوچک جادویی خیره میشویم و با سرعت هزاران عکس را بدون کمترین تأملی از جلوی چشممان رد میکنیم، غافل از آنکه در همان لحظه چه چیزهایی از گوشهی چشم ما میگذرد و ما بیخبر از آنچه حقیقت است، مسحور غیر آنیم. هر چیزی که در پیرامون ما قرار دارد، از کوچکترین اشیاء تا بزرگترین آنها، روایتگری هستند خاموش از زندگیها و خاطراتی که روزی بر آنها گذشته. وقتی آدمی برای زندگی از جایی به جای دیگر نقل مکان میکند، کمکم معنای خانه را از یاد میبرد؛ پس برای یادآوری آن، چیزهای کوچکی را با خود حمل میکند تا یادی از خانه را با خود داشته باشد؛ عموماً اشیای کوچکی که حاوی خاطرات بزرگ هستند؛ و برای داشتن تمام آن حسهای خوب کافیست با دقت آنها را دید.
همچون عروسکهایی که در گوشهای از انباری خانهی همهی ما و زیر گرد و خاکی که زمان بر آنها نشانده، یادآوری هستند از خاطراتی معصومانه.
این مجموعهی طبیعت بیجان متشکل از سادهترین اشیاء هستند که برای من، و شاید برای دیگران، داستانهایی برای شنیدن دارند.
فربد احمدوند
زمستان ۹۸