;
[علی ذاکری] چشمانداز را از دریچهی چشمان عبور میدهد ، در ریه و رگ و پی و عضله و استخوان خود میگرداند و وجود انباشته از هستی را به تن و ذهن و دست میسپارد تا شاید با سپردن شور این همآغوشی تنبهتن بتواند لحظهای از شوق سیریناپذیر «تنیدگی با حیات» را در چارچوب پرده نقاشی ثبت کند. چنین است که چشماندازهای او به بافت درهمتنیدهای از شکل و رنگ و حیات تبدیل میشوند؛ و این مهمترین یافتهی نقاشی است که در هیاهوی مسابقهی خودنمایی و جنجال «هستی» را برگزیده است.
گزیدهای از «دور، دور، دورتر»، یادداشت کریم نصر