;
نمایش دونفرهی نقاشیهای ایمان ابراهیمپور و میلاد جهانگیری نمود همنشینی ایدهها میان یک نسل جوان است. در نقاشیهای ایمان ابراهیمپور آهنگ زمان کند پیش میرود و با تلقی مرسوم متفاوت است، بُعد تداوم و پیوستگی زمان عقیم شده و درعوض خاطره یا حافظهی جمعی بارور شده است. در دنیای تصویری پرجزئیات او رنگها و فرمها آزادانه به قلمروی هم سرک میکشند و بیپروا گیاهان به همهجا ریشه میدوانند؛ زمان، زبان به دهن گرفته و طبیعت بیوقفه در حال تخریب و تکثیر خود است.
ایمان ابراهیمپور با مشاهده و الهام از رفتارِ یکسره در حرکتِ طبیعت، تصویری را با رنگگذاری خلق، و همان را با رنگتراشی مخدوش میکند. در این رفتار نقاشانهی او هرلایه، حیات خود را از دفن لایهی مادر میگیرد و بقا از آنِ لایهی غالبِ آخر میشود. مردابها، جنگلهای بکر، دشتهای فراخ و هر طبیعت روندهای از مناظر محبوب ابراهیمپور برای نمایش چرخهی حیات است. یکی از ویژگیهای مشترک میان این نقاشیها حضور فیگورهای بدوی و بدنهایی نیمه در لابهلای جزئیات تصویر است که ایدهی شخصیتهای اسطورهای یا تاریخ هنری را به ذهن میرساند.
میلاد جهانگیری نقاش وضعیتهای حیرت و استیصال بشر است. او فیگورهایی سرگردان را در دل طبیعتی موهوم به تصویر میکشد تا دورنماهایی معماگونه از شرایط بعد از بحران بسازد. رنگهای پریده و بیجان در بعضی آثار و نمایش کنتراست شدید رنگ در بخش دیگر، دو روی سکهی دنیای تصویری جهانگیری است. او انسان را با فضاهای مخوف و بکر در طبیعت همنشین میکند تا بر نمایش درماندگی بشر بیافزاید و آفرینندهی مناظری شود که با وضعیت هراسان امروزی خوانایی دارد. جهانگیری در شیوهی رنگگذاری و نمایش بعضی صحنهها از یک تکنیک نورگذران یا شفاف استفاده کرده، بهطوریکه پردهی پیشین روایت را میشود یکجا با اتمام آن دید.
نمایش دونفرهی نقاشیهای ایمان ابراهیمپور و میلاد جهانگیری نمود همنشینی ایدهها میان یک نسل جوان است. در نقاشیهای ایمان ابراهیمپور آهنگ زمان کند پیش میرود و با تلقی مرسوم متفاوت است، بُعد تداوم و پیوستگی زمان عقیم شده و درعوض خاطره یا حافظهی جمعی بارور شده است. در دنیای تصویری پرجزئیات او رنگها و فرمها آزادانه به قلمروی هم سرک میکشند و بیپروا گیاهان به همهجا ریشه میدوانند؛ زمان، زبان به دهن گرفته و طبیعت بیوقفه در حال تخریب و تکثیر خود است.
ایمان ابراهیمپور با مشاهده و الهام از رفتارِ یکسره در حرکتِ طبیعت، تصویری را با رنگگذاری خلق، و همان را با رنگتراشی مخدوش میکند. در این رفتار نقاشانهی او هرلایه، حیات خود را از دفن لایهی مادر میگیرد و بقا از آنِ لایهی غالبِ آخر میشود. مردابها، جنگلهای بکر، دشتهای فراخ و هر طبیعت روندهای از مناظر محبوب ابراهیمپور برای نمایش چرخهی حیات است. یکی از ویژگیهای مشترک میان این نقاشیها حضور فیگورهای بدوی و بدنهایی نیمه در لابهلای جزئیات تصویر است که ایدهی شخصیتهای اسطورهای یا تاریخ هنری را به ذهن میرساند.
میلاد جهانگیری نقاش وضعیتهای حیرت و استیصال بشر است. او فیگورهایی سرگردان را در دل طبیعتی موهوم به تصویر میکشد تا دورنماهایی معماگونه از شرایط بعد از بحران بسازد. رنگهای پریده و بیجان در بعضی آثار و نمایش کنتراست شدید رنگ در بخش دیگر، دو روی سکهی دنیای تصویری جهانگیری است. او انسان را با فضاهای مخوف و بکر در طبیعت همنشین میکند تا بر نمایش درماندگی بشر بیافزاید و آفرینندهی مناظری شود که با وضعیت هراسان امروزی خوانایی دارد. جهانگیری در شیوهی رنگگذاری و نمایش بعضی صحنهها از یک تکنیک نورگذران یا شفاف استفاده کرده، بهطوریکه پردهی پیشین روایت را میشود یکجا با اتمام آن دید.