;
تهران، حقیقی یا مجازی
" طهران جای خوبی است و اگر افکار بلند با لیاقت مکفی در مجرای صحیحی به کار افتد، تنها در طهران است که می توان آن را به نتیجه مطلوب رسانید. طهران مرکز پستی و بلندی، کانون عزت و ذلت، جایگاه سعادت و شقاوت و بالاخره محیطی است که عموم افراد و اخلاق و افکار و عادات و آداب و رسوم اجتماعی را در آغوش خود می پذیرد و سرنوشت خود و قلمرو خود را از روی آنها معین می کند."
از رمان "در تلاش معاش" نوشته محمد مسعود- چاپ سال 1312 شمسی
امینه پاکروان نخستین بانوی تاریخ دان و رمان نویس ایرانی، اعلام می نماید "تهران شهری بی حافظه است". امینه پاکروان که سعی درمعرفی بخش هائی از فرهنگ و تاریخ کشورمان داشت، متولد و بزرگ شده تهران نبود و با وجود قدرتمندی چون شهر تهران که انسان ستیز است، برخورد نزدیک و مستمر نداشت
تاریخ دستاورد شهرنشینی است و همینطور هنر و ادبیات. مناسبات میان شهروندان و نوع برخوردشان با شهر است که شهر را می سازد. شهر دیوار و ابنیه و خیابان نیست بلکه حضور شهروندانی است که خاطره و حافظه میسازند. وقتی شهری خیابان پرخاطره دارد شهر است. وقتی راه پیمائی میلیونی دارد حافظه دارد. وقتی شاعر فقید دارد حقیقی است. وقتی مجسمه هایش دزدیده میشوند، غیاب زنده تر از حضور* می شود
شش سال پیش نمایشگاه تهران، حقیقی یا مجازی، با نظر تنگی مسئولان وقت یک روز پس از افتتاحیه، تعطیل شد. آنچه که حذف میشود و دزدیده میشود، زنده تر بازمیگردد. در شهری که به شدت حقیقی است، دنیای مجازی نیزبه شدت واقعی است. در این دنیاهای موازی مجازی، خاطرات و تصاویر با سرعتی جنون آور ثبت می شوند. و مجموع این دنیاهای حقیقی و مجازی است که حافظه این پایتخت را می سازد. قصه های امروز ما – که "شر" و "لایک" میشوند - حتی اگر بخواهیم هم دیگر از صفحه روزگار حذف نمی شوند. ما حذف شدنی نیستیم. پای چوبی ورود ممنوع را نمی فهمد*.
یکجا نشین که شدیم شهر را ساختیم، در آن بزرگ شدیم، روی دیوار شهر خاطره نقاشی کردیم، در پیاده روها بحث و جدل کردیم، قایق سواری کردیم، قصه گفتیم و اعتراض کردیم و شهر امروز از آن کسانی است که بر حضور خود و حتی "دیگری" اصرار دارن
در جاده های سوخته (یادآر )| با خویش خوانده بودیم | که: ایمان به خاک، عشق شکوفانی ست.| و رویش علف، علف نرم | بر سطح پای مان | پیدایشی ز مرهم این خاک بود. | همواره بادهای تکاور | از گوشه های دلهره آور | درگوش ما | آواز می سرود به تکرار: |سنگیم و سنگ و سنگ| خاریم و خار و خار. *
پای نوشت ها: مجسمه ها- محمدعلی سپانلو (زمستان بلاتکلیف ما- نشر چشمه )
بخش هائی از منطومه پیاده رو- محمد علی سپانلو. (گزینه اشعار- انتشارات مروارید)
آخرین بیابان - محمد علی سپانلو. (گزینه اشعار- انتشارات مروارید