;
مو آخرین عضو از بدن آدمی است که تجزیه میشود. هنوز تاثیرگذارترین تصویری که دیدهام کوهی از گیسهای بریدهی قربانیان آشویتس در موزهی لهستان است. گیسهایی که تجسمی است از بیشمار جانهای فنا شده که از قضا به واسطهی موهایشان هنوز زندهاند.
از ادبیات تا اسطوره از فرهنگ عامه و قصههای جن و پری تا تنبیهات اجتماعی نقش گیسو پر رنگ است و از میان این همه، پیوند گیسو و سوگ همچنان ویژه و در بعضی اقوام پابرجاست. هنوز هم در اقوام بختیاری زنان به وقت از دست دادن عزیزشان، گیسها را میبرند و دختران سرشان را میترشاند. این آئین میان شرقیان و غربیان مشترک بوده است و همانگونه که در شاهنامه، فرنگیس در سوگ سیاوش گیسوانش را می برد، آشیل نیز از غم مرگ دوست نزدیکاش موهایش را بریده و بر پیکر پاتروکولوس می نهد. در ادبیات عرفانی گیسو کارکردهای متفاوتی دارد، اعم از مادی و معنوی. اما آئین پوشاندن گیسوان میان ایرانیان ریشه در تاریخ دارد و این رویکرد تاریخی همچنان پابرجاست. در فقه اسلامی گیسو وقتی بریده شود کارکردش را از دست میدهد. گویی مو که زیوری بوده بر رخسار زن تبدیل به جسمی شده است مرده که بیشتر کراهت دارد تا زیبایی.
برای من گیسو روح شاعرانهای است که چه افشان باشد چه بریده زنده است. پس از دخترانم خواستم روبه روی دوربین بایستند و بعد گیسوانشان را به من هدیه دهند. بلکه روح تصویر و روح سوژه از این طریق پیوند دوباره یابد.