;
بر پیشانی این آثارِ پخته ی خام دستانه، از طرفی ردّ آشکار باور ها و اسطوره های منطقه ای نشسته و از طرف دیگر گوشه های بی پیرایه ی زندگی و روایت های آن آمده است.
داود کوچکی، سلیم کرمی، مکرمه قنبر ی، محمودخان، جمشید امین فر، تاج سر جعفری، محمد بن ی س ی، علیخان عبدالهی، کاظم ا ی ز ی، ناخدا عبدالرسول غریبی، قاسم احمد ی، نازنین طیبه، سی سی، نوراز، ابوالفضل امین و عباس اروجه هنرمندان این دروه از نمایش هستند.
آغاز قرن بیستم شاهد واقعیتی جدید با مفاهیم جدید بود: (نسبیت). در این مقطع، عقاید و ارزش ها دیگر مطلق تلقی نمی شد و واقعیت دیگر آن چیزی نبود که به نظر می رسید. هدف هنرمند، تحقیق در هنر در قالب گفت وگویی انتقادی با هنر دیروز بود. هنرمند در احساسات فردی خود هدف جدیدی پیدا کرده بود (تخیل و برونریزی احساسات).
در این مقطع «ژان ژاک روسو» توجه ویژهای به طبیعت گرایی نشان می دهد و تخیل و عشق ورزی را تاکید میکند. «فردریش شیلر» درمورد استعداد ساده- لوحانه مینویسد که ما باید به استعدادهای طبیعی فکر کنیم. سال های آخر قرن هجدهم گروهی از هنرمندان گرد هم آمدند و اولین کسانی بودند که مهارت های فنی را تحقیر می کردند. «ون گوگ» تأثیر تعیین کننده ای در این پیشرفت داشت. در نقاشی های او کیفیتی آشکار است که هنرمند رمانتیک به دنبال آن بود: (شدت).
درواقع با ظهور هنر مدرن، بیانگری هنری و پدیدآورندگانش بدین شکل بیشتر مورد توجه قرار گرفتند. در آن زمان هنر مدرن در حال پیشروی بود و جنبه های کودکانه نقش برجسته تری را در هنر بازی می کرد. نویسنده ی ایتالیایی «چه زاره پاوه زه» اظهار داشت که هنر مدرن بازگشت به دوران کودکی است. گروه«کبرا» بیان مستقیم، بدون هیچگونه کنترل منطقی را نقطه ی عزیمت خود مطرح نمود و هنرمندان این گروه شدیدا تحت تاثیر هنر کودکان بودند. «پیکاسو» می خواست دوباره مانند یک کودک نقاشی بکشد! «پل کلی» نقاشی- های کودکان را قدرتمندتر از کار خودش ارزیابی می کرد! این سوال مطرح می شود که چرا این همه علاقه ناگهانی به کودک و بازگشت به مبدا، و علاقه ی فزاینده به سادگی، صداقت، غریزه، از نیمه ی قرن هجدهم مورد توجه و مطالعه قرار گرفت و چطور فضای آزادی خواهانه تری برای هنر به وجود آمد؟ درک شده بود که نمایش عینی واقعیت مرئی دیگر امکان پذیر نیست و ترسیم رابطه ی درونی هنرمند با سوژه، بیانگر ماهیت نقاشی و مجسمه سازی است. این دقیقا همان چیزیست که یک آوت سایدر آرتیست، بدون در نظر گرفتن هیچ ملاحظه ای، با روشی مثال زدنی آن را بیان میکند. در این گرایش هنری هماهنگی نادری وجود دارد که اشیا را به هم متصل میکند. که حاصل رابطه ی دوست داشتنی هنرمند با موضوع موردنظر است. او با ذهنی باز عمل می کند. او هیچ دانشی از مختصات و اسلوب های خلق یک اثر هنری، به ویژه از مشکلات هنری ندارد. آوت سایدر آرت به لطف چنین ذهن بازی، زبان بصری خود را بر اساس بیواسطه گری و درگیری شدید با موضوع توسعه می دهد.
او یک راوی متولد شده که تا پیش از این فرصتی برای گفتن داستان خویش نداشته است. ولی سال ها خود را با مونولوگی درونی آماده کرده است، برای لحظه ی حساس بیان بصری. این لحظه با یک تغییر اساسی در زندگی شخصی هنرمند آغاز می شود. مثل بیماری، مرگِ یک شریک در زندگی، طلاق، بازنشستگی... و آن لحظه ایست که مکانیسم روانشناختی شروع به جبران خسارت کرده و فعال می شود و تصاویر به شکل غیرقابل کنترلی از حافظه یا ناخودآگاه، تغییر شکل یافته یا به صورت رسا مرتب می شود. رویا و واقعیت در این مرحله با هم آمیخته و تصاویری به وجود می آید که تحسین سوررئالیست ها را برمی انگیزد. هنرمند در ارتباط با کارش احساس آزادی می کند، زیرا فقط تجربیات زندگی خود را به تصویر می کشد، نه کمتر و نه بیشتر. در نتیجه آوت سایدر آرت تا حد زیادی صادقانه است. در این گرایش کودک درون هنوز کاملا ساکت نشده و جهان هنوز به عنوان یک زمین بازی جادویی پر از پدیده های الهام بخش است. برایش حتی ساده ترین چیزها ارزشمند و حائز اهمیت است. رابطه ی دوست داشتنی او به چیزهای ساده، روزمره، مانند خانه و منزل، تولد و شکوفائی، بسیار چشمگیر است و می تواند انسان را با هستی سازگار کند.