;
ماخولیا
دیدن سایهی ماخولیا خود سرآغاز التیام و پذیرش فضایی از هم گسسته و اندوه زا بود. تصویر کردن زمین های سوخته رویارویی و تصدیق ناکامی و حسرت و فقدان است. پس از ایستادگی مقابل ماخولیاء در واکنش به ویرانگی و زوالی که از سر می گذرد. رو به سوی زندگی، معجزه وار از ذغال و مرده گی، هاله و جوانه بیرون کشیده ام. اسطوره آفرینش در تخیل من حتی با سرانگشتان مثله شده باز هم به جنبش در آمده و در پی خلق است رشته های مس، حضور اراده و تمایل من است علیه ماتم و ماتم شرط حضور مجسمه هایی است که در تمنای چیزی هستند. معنا انسجاما یا شاید عشق!؟