;
ویدیوی پنج دقیقه ای نمازی را نشان می دهد که در حال جوک گفتن به زبان مادری خود، یعنی فارسی است در حالی که زیرنویسی برای آنها ارائه نشده است. من متوجه ساختار، حالت و ادای صورت و زمانی که انتظار می رود بخندم میشوم، و غیراز اینها چیز دیگری دستگیرم نمی شود. نمازی در پانزده سالگی به عنوان یک پناه جو وارد سوئد شده است. در این جا مجبور بوده با یک زبان جدید و یک فرهنگ نو سرو کله بزند و جایی برای خودش در بستر اجتماعی بیگانه دست و پا کند. من باور دارم از مقایسه
ی روند ادغام نمازی در جامعه ی جدید و وارد شدن او به دنیای هنر نکات اساسی و بسیار جالبی حاصل می شود. تا بر زبان مسلط نباشی نمیتوانی آنچه را که می خواهی به تمام و کمال انتقال بدهی، همچنین تا زمانی که قواعد و ثرمها را ندانی احساس اعتماد به نفس نمی کنی. از طرف دیگر این خطر کردن است که بیش از حد احساس امنیت کنی یا اگر این تلقی را داشته باشی که قلدری و حاضر جواب بودن یک امتیاز محسوب میشود. درست در اینجاست که در امنیت بودن کنار ضربه پذیری قرار می گیرد، جایی که امر ادغام شده با پدیدهی منحصر به فرد روبرو می شود. اینجا همان نقطه ی عزیمت نمازی برای تولید هنری است. دستاوردها و تمرین های نمازی در سطح فرم مثل نقاشی یا مجسمه اعتماد به نفسی به او بخشیدهاند تا بر آنچه ناخالص مینامیم احاطه پیدا کند و همچنین باعث شده او جسارت قدم گذاشتن به قلمروهایی را بیابد که مرزهای باریکی با امر پیش پا افتاده، امر زیادہ، واضح، رمانتیک یا رقت باردارند.
فردریک لو/ کیوریتور موزه هنرهای مدرن استکهلم.