;
ادبیات شفاهی از دیرباز با هنرهایی گره خورده است که بالبداهه و بی زحمت، انگار در پیوندی ذاتی و ازلی با یکدیگر زاده می شدند و ما بر مشابهات معاصر آن عناوینی از قبیل «چندرسانه ای» یا «بینارشته ای» می گذاریم. تو گویی بازگشتی باشند به تواریخِ دورتر که در آن فاصله شعر و موسیقی رقص و نمایش، و نیز مرزهای قصه و شعر کمرنگ تر و مخدوش تر بود. خود، باریکشدن در همین پسوند «سُرا» در واژه هایی چون افسانه سرا، داستان سرا و چکامه سرا یا واژه «پرده» در ژانر «پرده خوانی» که هم به معنای فاصله نت ها، مقام یا گوشه در موسیقی به کار می رود، هم بوم نقاشی و هم صحنه یا سکانس نمایش، بر سرشت «چندرسانه ایِ» این سنت ها صحه می گذارد.
به نظر میرسد که بشر پس از ظهور خط، به مرحله تازهتری از تخیل ادبی و تجربههای فرمی گام گذاشته است. سکوت حاکم بر صفحه سبب شده است که نوشتار ادبی در مسیر تحول خود، به موسیقی، لحن، و شیوه روایت گری شکلی درونی شده و پیچیده بدهد، و گاه از ظرفیت های بصریِ خط برای نزدیک شدن به روح کلام کمک بگیرد. تا جایی که می توان گفت جبران فاصله ذاتی میان صحنه و صفحه یکی از مهم ترین عوامل تکامل یا تحول تمهیدات ادبی در نوشتار خلاقه بوده است. صحنه ای که در صفحه آفریده می شود، دیگر به معنای متوسع کلمه همان جهانی است که در پی ساز و کارهای درونی «متن» خلق شده است. حروف، قراردادهایی برای اشاره به اصوات اند، و در همنشینی سلسلهوار خود، همچون بازنمودی از جریان سیال و زمانمند گفتار، صدای پرسوناژهای حاضر در صحنه را به گوش هوش میرسانند. بدین معنا از نهاد هر متنی صدایی به گوش می رسد که نویسنده آن را نخست در گوش خود شنیده و سپس به ما شنوانده است. هر صفحه همزمان حامل حضور و غیاب این هستی شفاهی ست.
اما ورود فناوری های پیشرفته ضبط صدا و تصویر، و ظهور رسانه هایی از قبیل ویدئوآرت، چیدمان و هنر اجرا، به شاعر معاصر فرصت میدهد تا از ظرفیت های نوشتار و گفتار به موازات هم بهرهمند شود. پیش تر معمول بود که خلوص یک اثر ادبی را از طریق میزان اثرگذاری آن بدون حضور گوینده بسنجند. این حد اصالتدادن به ادبیات مکتوب در وهله اول نتیجه فروکاستن متن به نوشتار است و در درجه دوم فروکاستن اجرا به امری فرعی یا الحاقی که کارکردی عمدتاً تزئینی یا تهییجی دارد. هرچند که خود، اطلاق متن به هم? آثاری که واجد روابط نشانه شناسانه اند، نتیجه جامعیتبخشیدن به مفهوم نوشتار و از آن مهم تر کنش خواندن در روزگار معاصر است. آنچنان که کل جهان را به مثابه یک متن می توان خواند و شناخت. شاید «اجرا» در ژانر شفاهی را نیز از این منظر بتوان بخشی از چنان متنی دانست . علاوهشدن لحن، بیان یا رفتار گوینده به اثر لزوماً ترفندی برای جبران کاستی های متن ادبی یا به تعبیری «ضعف تألیف» نیست. بلکه می تواند برقرارساختن نسبت یا نسبت هایی -اعم از تباین، تناظر یا تشابه- میان نشانه های شنیداری، تصویری و زبانی باشدکه به شکل گیری متنی دیگر می انجامد.
در عصری که رسانه های آوانگارد می کوشند مرز گونه های مختلف هنری اعم از موسیقی، ادبیات، و اجرای نمایشی را بردارند، و به فرم های نامتعین، اتفاقی و تمام نشده ای دست یابند که تنها با مشارکت مخاطب تکمیل می شود، خوب است بیواهمه، «پرده» بگردانیم به خاستگاه بیتقید و جوشان ادبیات؛ من مایلم این گونه از شعر اجرایی را که ملهم از سنت های نمایش و موسیقی در ایران قدیم پرداخته ام «شعر صحنه» بنامم. عنصر بازی، چشم دوختن به مخاطب و مشارکت دادن او در شکل دهی به اتمسفر صحنه، در جوار بهره گیری از نوعی الفبای نوشتاری که هم یادآور خط تصویرنگار است و هم خط آوانگار، و نیز حضور بدن همچون عامل پیوند این عناصر از مشخصات این شعر است.