;

انسان بودن

نمایشگاه انفرادی حجم،

جمعه ۱۲ شهریور ۱۴۰۰ تا جمعه ۲۶ شهریور ۱۴۰۰

هنرمندان نمایشگاه

بیانیه

شخصیت های سارا توانا به نظر درموقعیت هایی به دام افتاده اند، محبوس در خیالبافی فرا واقعی و گرفتار در داستانی که نتیجه آن قبلاً نوشته شده است. شخصیت هایی که در چرخه های دور خود حرکت می کنند و همواره در معرض تهدید نیروهایی که قادر به درک آنها نیستند، قرار دارند.

هنرمند از پذیرفتن وضعیت پیچیده انسان به همان شکلی که هست، در همه لایه های تو در توی آن خودداری می کند و در پاسخ راه حل خود را ارایه می کند: نادیده گرفتن واقعیت و پذیرفتن کامل پوچی و سختی موقعیت. از طریق این پذیرش است که هنرمند خود را آزاد می کند: هیچ تراژدی وجود ندارد، هیچ راه حل ساده ای وجود ندارد، اما هنگامی که شروع به خندیدن می کنید، تسکین وجود دارد. شادی هایی که ریشه در حقارت دارد همواره بزرگترین شادی است.

این هیبریدهای افلیج، نا-دان و نا-بلد هستند، با این وجود آنها می خواهند بخشی از دایره زندگی باشند، در چرخه آن شرکت کنند، لباس و کفش بپوشند و به ضیافت بروند و در نهایت تأیید شوند.برای این نیم انسان- نیم غیرانسانهای پرشور، پوچ بودن موقعیت به خودی خود یک موقعیت است.

نهایتا تخیل هنرمند فضاهایی را ساخته و پرداخته می کند که پناهگاههایی امن برای فرار روح و روان از هرج و مرج و زشتی است: ایمن و شناور در قدرت تخیل بی حد و حصر بشریت.

تک تک قطعات این مجموعه ساخته دست هنرمند است و توجه دقیق او به جزئیات و زیبایی رنگ ها، انکار زشتی و پلشتی است است که ما در زندگی روزمره خود با آن محاصره شده ایم. در قدرت این فرم ها و در توازن آنها بلوغ هنرمندی دیده میشود که با خیره شدن به تاریکی نوید تسکین و امید به ادامه مسیر را می دهد. 
نازیلا نوع بشری


بگذار برایت بگویم. یک موش را در نظر بگیر که تصور می کند گربه است. از نظر خودش تمام مراحل را پشت سر گذاشته و به گربه تبدیل شده. اطمینان دارد که تمامی تصورات یک گربه در قالب موش که خودش باشد جای گرفته و در حال حاضر موش گربه شده. موش به تصورات خودش باور دارد و به جسم فکر نمی کند. ایده و فکر مهم است، قالب چیز مهمی نیست. شادی هایی که ریشه در حقارت دارد همواره بزرگترین شادی است. سرانجام یک روز موش با یک گربه واقعی روبرو شد. گربه ی حقیقی گفت حالا تو را میخورم. موش جواب داد تو نمی توانی گربه گفت چرا نمی توانم؟ موش گفت گربه که گربه را نمی خورد و این مسئله از نظر غریزی و اخلاقی غیر ممکن است. من یک گربه هستم، هر چند ممکن است شکل و شمایلم به گربه ها نخورد. گربه از خنده روده بر شد بعد ایستاد و شروع کرد به خوردن موش. موش اعتراض کنان گفت چرا داری مرا می خوری؟ گربه گفت برای این که یک موش هستی. موش گفت من گربه هستم. گربه گفت ثابت کن. موش جست زد توی تشت لباسشویی که پر از آب و کف و صابون بود و خودش را غرق کرد. گربه دستش را توی آب برد و بعد لیسید. کف صابون مزه ی مشمئز کننده‌ای داشت. گربه لاشه ی موش را به حال خود واگذاشت و رفت. آیا مرگ موش چیزی را در دنیا عوض کرد؟
زوال فرشته اثر یوکیو می شیما

آثار

در حال بارگذاری تصاویر loading
۱۴۰۰ | سارا توانا
۱۴۰۰ | سارا توانا
۱۴۰۰ | سارا توانا
۱۴۰۰ | سارا توانا
۱۴۰۰ | سارا توانا
۱۴۰۰ | سارا توانا
۱۴۰۰ | سارا توانا
۱۴۰۰ | سارا توانا
loading
نمایش بیشتر

نمای چیدمان

در حال بارگذاری تصاویر loading
تصویر چیدمان مرتبط یافت نشد.
loading

ویدئو

در حال بارگذاری تصاویر loading
loading
جهت استفاده از امکانات سایت ابتدا وارد شوید.
عضو گالری‌اینفو هستید؟ ورود به گالری اینفو
عضو گالری‌اینفو نیستید؟ ثبت نام در گالری اینفو
مشکلی به وجود آمده است
اثر از آرشیو شما حذف شد اثر به آرشیو شما اضافه شد هنرمند از آرشیو شما حذف شد هنرمند به آرشیو شما اضافه شد گالری از آرشیو شما حذف شد گالری به آرشیو شما اضافه شد نمایشگاه از آرشیو شما حذف شد نمایشگاه به آرشیو شما اضافه شد