;
در این مجموعه سعی بر تصور شمایل قهرمانان شاهنامه داشتم. و برای آن از داستان هرکدام بهره گرفتم چرا که داستانها صورتها را شکل میدهند. و بعد صورتها بیانگر داستان از سر گدشته میشوند. و حتی شاید بیانگر طالعی که در انتظار مردمان بوده. و اینگونه است که روایت این شخصیت ها شکل گرفته.
تهمورث آن که دیوان را به بند کشید و آنگاه امانشان داد تا زبان و خواندن و نگارش به وی آموختند.
ضحاک ( بیوراسب) که ابلیس بوسه بر شانه اش زد و شانه ها رستنگاه ماران گشت و مغز جوانان خوراکشان. نیز ضحاک شهرناز و ارنواز را از جمشید به غنیمت گرفت و جمشید را کشت.
گردآفرید زنی که لباس رزم مردان به تن کرد و با سهراب جنگید.
دیو سفید که سیاه بود و موی سفید داشت و در مازندران با رستم جنگید.
فریدون که از شیر برمایه خوراک داشت تا به جوانی رسید پس با گرز گاوسر به نبرد ضحاک رفت و به بندش کشید و امانش داد تا هنوز.
زال که زال بود پس سیمرغ پرورشش داد و رستم پسرش بود.
رستم که سترگ بود و زور و غرور و رخش داشت. رخش سرخ و سفید بود و اژدها کشی میدانست.
سهراب فرزند رستم که نصیبش از پدر غرور بود و بازوبند بود و به جستجوی پدر رفت و به دست او کشته شد.
سیاوش که آتش بر او سرد شد تا سوگندش باشد به بهتان سودابه.
اسفندیار که رویین تن بود و از هفت خوان گذشت و با رستم جنگید به سودای پادشاهی که نشد.
نسیم داوری