;
«همانا که عمیق¬ترین چیز نزدِ انسانْ پوست است»
« مشغله¬ی ذهنی» ، پل والری.
هر فرمی در مواجهه با مسئله¬ی زمان دچار تغییر می¬شود. انسان، اشیا و طبیعت در اثر زمان و عوامل دیگر به¬طرز بدیع و غریبی دچار دفرماسیون می¬شوند و این تغییر و تبدیل¬های تدریجی خودْ منجر می¬شود به ایجاد فرمی تازه. نوعی مرگ و زاده¬شدنِ توأمان. به باور من، هر شکلی از دلِ شکلِ پیشین بیرون می¬آید و گویی هیچ چیزی خلق-الساعه هست نمی¬شود، این شکل¬ها بیان¬گرِ نوعی پوست¬انداختن هستند و در عین تازگیْ گویایِ نوعی فرسودگی¬اند و خبر از لحظات شکل¬نگرفته¬ی فراوانِ پیش و پس از خود می¬دهند.
مجموعه¬ی پیشِ رو که سه سال از تولدش می¬گذرد، بیش¬تر از طریق بداهه¬سازی، حذف¬کردن حواشی و زوایدِ واقع-گرایانه و انتزاعِ فیگورهای انسانی و طبیعت¬گرایانه ساخته¬ شده است. در تمامی کارها از یک نقطه شروع کرده و بعد به شکل بداهه کار را ادامه داده¬ام. تراکم تیره روشنی¬ها و تفاوت سطح¬ها را نیز هم¬زمان ساخته¬ام. هر جزء با جزء دیگر تعریف یافته است. این تکرار ظاهری در برخی کارهایم برای من به این معنا است که پذیرفته¬ام جز تغییرات آنی و ناگهانی، طبیعت در حالت عادیِ هرگز شتابی برای ازشکل¬انداختنِ خودش ندارد. به همین¬دلیل، من در ساخت و پرداخت طرح¬هایم کوشیده¬ام تا پیرو همین امر خودبه¬خودی و زمان¬مند باشم. از¬این¬رو، کمتر پیش آمده که دوبار به یک کار بازگشته باشم و در آن بازنگری کرده باشم. در خلسه و بی¬خویشی طراحی نکرده¬ام، اما طبعن با چنین نگرشی می¬بایست به ناخودآگاهم بیشتر اعتنا می¬کردم و به او بیش از خودآگاهم امکان بروز می¬دادم تا شاهد شکل¬گرفتن بخشی از این تطورِ در¬هم¬تنیده¬ی فرمی باشم.
و من چنین کردم و به این شکل به جایی در «زیرِ پوست» خزیدم.