;
در آغاز، آدمهای من در فضای بیرنگ و خاکستری طراحی زاده شدند و قرار نبود خاطره یا رویایی رنگین داشته باشند اما به تدریج و با تحولی که در فضای ذهنیم پیش آمد توانستم با نگاهی تازه به این مخلوقات بنگرم و آنها را صاحب رویاها و تصورات رنگین کنم. زنهای من تا مدتی شانه به شانه در کنار هم، معلق در بیرنگیِ واقعیتی بیزمان و بیمکان، چشم بر آن واقعیت بسته و در خوابی خود خواسته فرورفته بودند. اما، هنگامی که روزنهی خیالی در ذهنم گشوده شد، پیکرههایی آشکار شدند که گاه با چشمانی باز به بیرون نگاه میکردند اما آنچه در درونشان روی میداد اتفاق دیگری بود. آنها خیره به گذشتههای دور و غرق در خیالها و رویاها، شناور در خوابی رنگین، اما بیدار درتاریکیِ آن، در پی روشنایی حقیقت، در نورهای مجازی کاوش میکنند.
شیما اسفندیاری – ۱۴۰۱