;
احمدرضا اسحقی-آناهیتا عاصیان-یاسمین مردانی-محمد باباکوهی-سهراب نبی پور-هما خسروی-اشکان رضوانیان-مائده مصور زاده-پونه رجب دوست-سیاوش پورعباس- ثمره صادقی-مهتاب دهروان-مصطفی حسینی
او را به نام هایی بسیار می خواندند ، نام هایی که امروزه از یاد رفته اند و تنها به آینده ای که به حال بدل گشته است اشاره می کنند. نام هایی بسیار دور، همراه با دیگرانی نزدیک تر.
به روز ترین فن زمانه ، صنعتی نوظهور، پدیده ای نو در همه گیری روشن گری و بخشنده ای که پیش از دیگر هنر ها که خود از آنان نبود عموم مردم را در نظر می گرفت. همه در برابر چشمان او برابر بودند و او را ضدیت تکینگی و انحصارزدای اشرافیت می دانستند.
آن روی رخش اما موجودی بسیار بی رحم بود از جنس چوب و فلز. سخت و چموش، فرسایشگر آهسته ی زیست افسارکش روزافزونش ، انسان ها ، دیروز هنرورز ها و امروز هنرمند ها.
زمانی گذشت و او پیر می شد، رو به زوال می رفت و اشکال تازه ی فرزندانش راه را گشوده نمی کرد، همچون دارویی آرام بخش که درد مرگ را به تعویق انداخته بود. در عزای از دست دادنش بعدها، یادبودها برگزار می شد. آیین هایی که هر روزه قربانی می گرفت. آیینی که داوطلب را مجبور می کرد تا درتجربه ی نیاکان خویش طرحی بزند. طرحی نسنجیده، و محروم از مهر تایید خالق خویش. اثری تنها برای چاپ، به دور از اندیشه ی تکثیر ایده در نهایت امکان خویش.
نور امید اما در پیکره ی بر ساخته ی این امر فراموش ناشدنی نهفته بود. امکانی بی بدیل در بیان هنری و به کارگیری خصوصیات کارماده در خدمت ایده ای که خود ابزارش را برگزیده بود.
ایماژ ذهنی هنرمند و ایده ی خلاقه ی او بود که روح حیات را به این کالبد در لرزش مرگ، بازدمید.
زمانی بود و اکنون زمانی خواهد رسید.
چاپ به عنوان گونه ای از بیان در کنار دیگر اشکال آن آرام خواهد گرفت، و لازمه ی تداوم زندگی در عصر جدید را نه در ماهیت کهن خویش بلکه در بیانی منحصر به فرد بازخواهد یافت.
در این صورت خواهم گفت، چاپ شیاردهنده و پیکر تراش سطح کاغذ به مثابه ی ایجادگری دراعماق دو بعد، پیش بری هم سنگر نقاشی در نفوذ به سطح از نگاه مدرن و هدف از حیات امروزی اش عبوراز سطح روزمرگی چشم هاست. چشم هایی که نگاه کردن را از یاد برده اند.
سهراب نبی پور