;
امیر موسویزاده در مجموعهی "بـــازدم" خود به بازاندیشی مستقیم در ماهیت بنیانهای قدرت و ارتباط مستقیم آنها با نهاد بشر پرداخته است. اشاره او به وضعیت ناپایدار، گذرا و مادیگرایانه زندگی انسان مدرن در بطن ارتباطات جامعهای است که خود آنها را سر و شکل داده است؛ اما امروز هر کدام از آن روابط، خودِ او/انسان را به دام آنچه اندیشیده انداخته، و یا دستکم نوعی از نیازمندی و وابستگی را در کیفیت زندگیاش نهادینه کرده است.
از منظر جامعهشناختی میتوان آثار این مجموعه را بر پایه نظریه بازتاب نیز مورد بازخوانش قرار داد. این نظریه تاکید میکند که هنر معاصر محصولی است از فضای جامعهی پیرامون در شکلگیری نگاه، رویکرد و ماهیت تولیدِ نهایی هنرمند. چونان که در آثار مجموعه "بـــازدم" نیز شاهد هستیم، عناصری برگرفته از فضای زندگی در روابطی نظاممند، تصنعی و در عین حال آشنا با روحیهی انسان مدرن کنار یکدیگر چیده شدهاند؛ تصویر اقتدار هراسناک صندلیهای قدرت، اشارههای نمادین به مفهوم زمان و نقد موقعیتهای ابدی قدرتها، ماشینهای فروش جوارح انسان یا به تعبیری نمایش تجارتِ سلامت، بازنمایی زندگی داد و ستدوار انسان مدرن، و همه اینها، مفاهیم بکارگرفتهشده از سوی هنرمند در معرفی بخشی از ماهیت جامعهی پیرامون به ما هستند.
از طرفی، فرم قرارگیری و ارتباط این عناصر نیز حالتی نمادین از وضعیت مسحورِ زندگی انسان مدرن را در برابر بیننده به نمایش میگذارد؛ وضعیتی که در آن آدمی شاهد رویارویی خود با برساختههایش است؛ حالتی مکانمند که همزمان هر کدام از ما را در مقام میراث و وارث به خودمان ارجاع میدهد؛ گویی چیزی را درو میکنیم که بهنوعی روزی خود آنرا کاشتهایم.
میتوان در یک کلام چنین گفت که این مجموعه مانند بازدمی است تصویری از تنفس هنرمند در جامعه و فضای پیرامونش؛ فضایی بیمرز که او و هر یک از ما در برساختن شکل امروزین آن سهمی هرچند اندک داشته و خواهیم داشت.
سعید خاورنژاد