;
انسان که همواره خود را مرکز و محور هستی میدانسته، چگونه باید قبول کند که زمین همچون خرده سنگی به دور خورشید میچرخد؟ در این صورت از اهمیت انسان و در رأس آن اهمیت امور مذهبی کاسته میشود. اشرف مخلوقات نشسته بر خرده سنگی به دور خورشید میچرخد، درحالیکه همه باید به دور این دردانهٔ هستی بچرخند! پس شاید بهترین کار همان دوری جستن از تلسکوپی بود که گالیله درست کرد!
یکی از مخوفترین دانستههای بشر، کشف قرار نداشتن زمین در مرکز کائنات بود. علم بر این موضوع دستاوردی همچون خوردن میوهٔ دانایی برای آدم را به همراه داشت. شاید سرآغاز فهم انسان برای مرکززدایی از همینجا نشئت گرفته است
محور معنایی این مجموعه از مرکززدایی و در مرکز بودن سرچشمه میگیرد.تصاویر در ارتباط با مرکز، دور شدن از مرکز، گسترش و فضا تعریف میشوند.
حال اینکه خوانش از «مرکز» قدرت باشد یا میانه و حتی صرفاً کانون تصویر، میتواند به تعبیر فردی و نوع مواجههٔ با هر اثر متفاوت باشد.
گسترش» و «فضا» با وجود تعاریف مشخصی که دارند میتوانند در تعابیری انتزاعی بازخوانی شوند، چنانکه مواجههای تازه را پیش رویمان میگذارند. در این صورت «فضا» پیش از آنکه یادآوریای از جا یا مکان را به همراه داشته باشد به معنای دقیقتر خود یعنی ساحت و عرصه رخ مینماید اما ساحتی یا عرصهای که با رویارویی و خوانش هر اثر قابل دسترسی است.
همینطور معنای «گسترش» نیز در محدودهای بیش از تعبیر آشنای توسعه، که دقیقتر معنای انبساط و پخششدگی فرمی را در بستری که همان اثر است رقم زده است.
درنهایت این مجموعه تلاش میکند روایتی بینابینی از مرکزیت، گستردگی و فضا را در نسبت با آنچه از طریق چشم ادراک میکنیم به میان آورد.
تکتم صابری اشرفی
مرداد ۱۴۰۱