;
گوشتهای آویخته شده از سقف، یکی از تصویرهایی بوده که همواره ذهن من را به خود مشغول کرده بود. درجست وجوی رابطه ی مبتنی بر بدن با جهان پیرامون همیشه به همین گوشتهای آویخته در قصابی میرسم. گوشتهایی که برروی تخته میافتند، ساطور قصاب بی هیچ درنگی بر آنها ضربه میزند و میزی که بدن من و قصاب را یکی کردهاست. در این مجموعه کوشیدهام توجه را از حس بینایی به حس لامسه معطوف کنم. چون تنها با کشیدن دست بر روی تختهی قصاب است که میتوان دریافت چه گونهای از رابطهی مبتنی بر بدن را با جهان پیرامون خود برقرار کردهام. تصویرهایی که به انتزاع گرایش دارند، صفحه های تختیاند که روی آنها گوشتها تکه تکه، خرد و آماده میشوند و ناپایداری بدن را در جهان نشان میدهند. بدنی که دچار ضربههای بیرونی میشود، ماهیت قبلی خودرا از دست میدهد و هویت دیگری بدست میآورد.
گوشتها تمام رنجها و هراسها را در خود حفظ کردهاند، آنها تمام رنگهای گوشت تن زنده را در خود دارند. تمام دردهای تحمیلی و آسیب پذیری را میتوان در آنها مشاهده کرد. آنها مرز بین من و جهان هستند.