;
محمدرضا پورکمالی دانش آموختهی رشته مجسمهسازی سالهاست به شکل متمرکز با ورق آهن کار کرده و استحکام و در عینحال قابلیتهای صنعتی این ماده را محمل مناسبی برای بیان دغدغههای خویش یافتهاست. وی در سالیان اخیر به کنکاش و تجربهورزی با قطعات هندسی ساده پرداخته و مجموعهی حاضر منتخبی از آثار وی در پنج سال گذشتهاست که اشکال پیچیده و فرمهای گسترش یابنده از مشخصات بارز آن محسوب میگردد. پیدایش نظم در دل بینظمی و خلق پیچیدگیهایِ سازمانیافته در عین رسیدن به بیانی زیبایی شناسانه و معنامند در مواجه با فرم و متریال از دلمشغولیهای اوست.
مجسمههای محمدرضا پورکمالی، همبافتی از قطعات مثلثیِ تداوم یافته در فضا هستند که درپیِ اشغال و کشف قابلیتها و امکانات گسترش، در مرز بیشکلی و بدنیافتگی ایستادهاند. چشمنواز، رنگین و درخشان، فضا را تسخیر و آنرا به شکلی دیگر درمیآورند. همچون گونهای مهاجم یا ارتشی از موجودات غریب، با لبههای تیز و بُرنده، هوا را میشکافند و بیمحابا خود را به مکان تحمیل میکنند. به فاصلهی میان خود و مخاطب دستاندازی کرده، مرزها را در همشکسته، بازیگوشانه و بیقید در فضا دخل و تصرف میکنند. در یک نظر به چنگ نمیآیند و حرکت و مداخله بدنمند و فعالانه مخاطب را طلب مینمایند. فضا را کنشمند و پرتحرک ساخته و زمان و سرعت را در مجاورت خود دستکاری میکنند. ریتم را دچار سکته و فواصل را بهم میریزند. در کار آشوبند و با پیچشهای ناآشنا و فرمهای جسورانه، بر نظم موجود شوریده و ترتیبی دیگر را پی میریزند.
آشوب، مجموعهای از موجودات عجیبالخلقه، بدنوارهای منتشر و درعین حال متحد است که فراتر از بازنمایی، منبعث از شرایط و تجربهی زیستهی ما، نمود احساسات و عواطف پیچیده و درهم تنیدهای هستند که به کلمه درنمیآیند.
نگار نادریپور