;
مسخ سکوت
ممارست در بودن های وا پس زده را دچار بوده ایم و بر دوش و دست هایمان ، سنگینی بغض های فروخورده ی در حریر پیچیده مان را ناچار به تحمل.
هماره به سان کودکی نابالغ، تنهایی مان را در خیالی رنگاگون و پر نور، تنیدیم و غرق در طعم و بوی نوستالژی هایمان تاب آوردیم.
تن هایمان در وطن تنهاست.
سکوتی مسخ شده را آغاز کردیم و در این سکوت می اندیشیم که چگونه در انتهای کاوشهایمان به شب رسیدیم.
و سارا آزموده چه شجاعانه این مسخ و آن سکوت را به چالش کشیده است.
عدنان مصلایی