;
در میانهٔ جنگ،
جنگجو در نزدیکترین لحظه به پایان
آنجا که هیچکس نمیدانست کدام قهرمانانهتر است، انداختن سلاح یا برگرفتن سپر؛ درست همانجا دشت ترک برداشت.
آنک، ستونی سترگ سر برآورد که جنگجو پیش او چیزی نبود جز ذرهای...
کوهها نه میدانستند نه میخواستند بدانند این جنگ از کجاست، بر سر چیست، حق کدام است!
کوهها بودند تا ستون آسمان باشند و کجا بهتر از میانهٔ تردید یک جنگجوی غلطیده در استیصال؟!
*
از آن روز بود که برندهٔ جنگها، همه برای کوهها سرود خواندند.
همگی با یک مضمون: و ناگهان کوه.