;
بگذار از رحم مادر ،شب روز جدید با تمام شکوهش طلوع کند.»
خواندن جمله ای از اثر بی بدیل آیسخلوس در سه گانه اورستیا مرا به طرح ریزی مجموعه ای هدایت کرد که مسیر تکامل آن هفت سال به طول انجامید سونات بیستون عنوان یک «نمایش»«نامه» است. نمایشی که نامه ی پر فراز و نشیب خونریزیها جنایت،ها خشمها کینه ها و عداوت نسل به نسل بشر را تصویر می کند.
چیدمانی که مخاطب را به تاریکیهای از یادنرفتنی تاریخ میکشاند اما همیشه امید به پشتیبانی انسان همچون روزنه ی نوری کتیبه های تاریخ را در می نوردد و وارد صحنه می.شود امیدی که ناظر بر سدهای زنگار گرفته و بی ثباتی به رنگ خون گرفته ی سرگذشت انسان است. در نهایت اوست که سکان را بدست
گرفته و می پرسد:
نفرین دیرینه آیا راه آرامش میگشاید؟
یا دست مرگ به طوفانی دیگر هر بود و هست را در می رباید؟ سرانجام چیست؟»