;
در این مجموعه به دنبال یافتن پیوندی تازه میان انسان و اشیاء، سعی کردم به سمت خلقِ فضایی دیداری از خاطرات حرکت کنم. ابتدا با مقدم شمردنِ فرم، از اشیاء نامأنوس و شخصیتر برای نقاشیِ «طبیعت بیجان» بهره گرفتم. تمام عناصر نقاشیها رو به گذشته دارند و مربوط به دوران کودکیام هستند. در ادامه با کلاژِ تصاویر یا گاه آثار مهم تاریخ نقاشی و البته شبحها و شکلهای خودساخته، سعی کردم گونهای دیگر از «طبیعت بیجان» را تجربه کنم: ترسیمِ خاطره و تجربه زیستهام به مدد چیزهای لاجان و از کار افتاده. در این مسیر همچنین متوجه تکرار پیوسته فرمِ جمجمه در کارهایم شدم؛ ویژگی که آنها را به سنتِ نقاشیهای «ونیتاس» نزدیک میکند هرچند در اینجا «احضارِ جمجمهها» برای من نه نشانِ رستاخیز، بلکه تأکید بر «اکنون» و ثبتِ مرگِ گذشته است: سکونِ جمجمهها را باید همزمان در پرتوِ بالگشودنِ کبوترها دید؛ در این مجموعه، چیدمانِ «زمان از دست رفته» یا بازآرایی مجلسِ «مرگِ گذشته» همان گذرگاهِ رهاییبخش و آموزندهای-
ست که نقاشی برای من ممکن کرده است.