;
فضای تصویر در هر شرایطی که باشد همیشه مرئی و قابلرؤیت است، و ما میتوانیم داینامیک و ویژگیهای آن را بر پایهی این مرئی بودن کشف و تفسیر کنیم. از اینرو «دیدن» شرایط شکلگیری نقاشی را مهیا میکند و در پاسخ به این سوال که «پس نقاشی چه چیز را اجرا میکند؟» میتوان به این گفتهی الیان اسکوبا رجوع کرد که: «نقاشی شرایط رؤیت را بر اساس شیوهی تاریخی آن ترسیم میکند و نه شرایط بازتولید واقعیت». این نظریه بر این مساله تأکید دارد که «فضای نقاشی بیش از همه فضای تجلی است و نه فضای بازنمایی». اسکوبا بر پایهی تعریف موریس مرلوپونتی از نقاشی این تفسیر را پیش برده است. از دید مرلوپونتی «در نقاشی فضا تابش میکند». او نقاشی را «فضای تابشی» مینامد. بر پایهی چنین رویکردی در نقاشی فضا گسترش نمییابد، بلکه تابش میکند و تابش کردن است که باعث شکلگیری و ظهور فضای تصویر میشود. وقتی یک نقاش نقاشی میکند فضا میدرخشد، حرکت آغاز میشود و جهان جدیدی شکل میگیرد.
وقتی با مجموعهای از فضاهای تصویری مواجه میشویم، در احاطهی جهانهای موازی قرار میگیریم که به سمت ما تابش میکنند. در چنین موقعیتی، ما درگیر شیوهی تاریخی دیدن فضای تابشی شدهایم. این شیوهی تاریخی میتواند گسترش فضا را با دگردیسیهایی که در میانهی این تابشها اتفاق میافتد امکانپذیر کند. دگردیسیهای تابشی فضاهای تصویری متفاوت را بر پایهی چنین الگویی کنار هم قرار میدهد، مجموعه آثاری از چند مجموعهی مختلف بهویژه سه مجموعهی «دیگری»، «دوئت» و «آخرین روز - زمانی که چشماندازها به پیش میآیند».
در دگردیسیهای تابشی، ما با الگوهای مختلفی از شیوههای تاریخی خلق فضای تصویر مواجه هستیم که مفاهیمی تاریخی-انسانی را در بستری انتقادی مورد واکاوی قرار دادهاند. این فضاهای تابشی به واسطهی کدهای تصویری که منتقل میکنند در لحظهی تابش، الگوهای متفاوتی از دگردیسی را به وجود میآورند. این الگوها را میتوان به چند دسته تقسیم کرد: آثاری که خود از بخشهای مختلفی تشکیل شدهاند و در لحظهی تابش، بر پایهی انتقال بین مرزهای تصویری، دگردیسیهای درونفضایی در یک نقاشی را توسعه میدهند. آثاری که از مجموعه «دیگری» و «دوئت» انتخاب شدهاند چنین ویژگیهایی دارند. آثاری که اقتباسهایی از تاریخ هنر محسوب میشوند و به واسطهی لحن معاصرشان، دگردیسیهای تاریخی را در وضعیتی نابهنگام جاری ساختهاند. این آثار تلاش میکنند با لحن معاصری که به خود گرفتهاند، گفتگوهای چندلایهای را با دیگر فضاهای تصویر برقرار کنند. این آثار از مجموعهی «آخرین روز» انتخاب شدهاند. بخش قابلتوجهی از آثار دگردیسیهای تابشی، چشماندازها و یا روایتهای ذهنی هستند که از هر سه مجموعه انتخاب شدهاند. این کاوشهای ذهنی-تصویری با رویکردی تاریخی-آیینی، موقعیتهای انسانی را مورد تحلیل قرار میدهند.
در ابتدا، دیدگان در هر یک از این جهانهای موازی به حرکت درمیآیند، فرآیندی که اجزای مختلف فضای تصویر را مرئی میکند. فرایند «لحظهی مرئی شدن تصویر» اتفاق میافتد؛ التقاط این فرایند با امواج تابششده از نقاشی بعدی، انتقال و دگردیسی بین دو فضای تصویر را شکل میدهد و این دگردیسی ریتمیک با مرئی شدن هر نقاشی ادامه مییابد.
دگردیسیهای تابشی ما را در یک وضعیت تاریخی قرار میدهد؛ حرکتی دیداری-سابژکتیو که ریشه در الگوهای تاریخی تجلیبخش فضای تصویر دارد که جوهرهی آنها تنش، سکوت و حرکت است. این رویداد تابشی میتواند از دیدار با «تحلیل مسئلهی دیگری» که بر پایهی یک مواجههی ذهنی با این مسئله است، آغاز شود و تا چالشهای هویتی فضای تصویر در دوئتها که بر پایهی مرزها و انتقالها شکل گرفته، ادامه پیدا کند. همانطور که چشمها در میان این امواج تابناک میچرخند، گفتگوی شکلگرفته بین چشماندازهای ذهنی و اقتباسهای تاریخ هنری را واکاوی میکنند. در گام بعدی، در بستر روایتهای انسانی همچون «اعوجاج» و «ابراهیم»، بر پایهی ارجاعات آیینی-تاریخی، نمود دیگری از این دگردیسیهای تابشی در دیدگان ما گسترش مییابد تا این چرخهی تابش کامل شود.
ما خود را در میان گفتگویی چندلایه در قلمرو فضای تصویر مییابیم. این گفتگو که بر پایهی پرسشگری در بستر تاریخ انسانی شکل گرفته است، تلاش میکند با پیوند بخشهای مختلف این رویداد تصویری، ما را لایهبهلایه جلو ببرد. دگردیسیهای تابشی شکلی از خلسهاند، خلسهای که به واسطهی امکان دیدن معنا مییابد. در این رویداد، مابهازاهای تصویری که برای این انتقالهای ذهنی-تاریخی برگزیده شدهاند، در بستر فضای تصویر جریان مییابند و به سمت دیدگان ما پرتاب میشوند. این تصاویر الگوهایی از تجلی فضای تصویر را تعریف میکنند که توان پیشبرد این گفتگوی تصویری را دارند. دگردیسیهای تابشی میخواهد ما در میانهی این گفتگوها و تابشهای تصویری در جستجوی تجلی تازهای از جهان تصویر باشیم.
ـ مهدی شرفی