;
به همراه رونمایی از کتاب «در میانه ی هیچ»
به نام نامی دوست
شروع بیثباتیِ ذهنی، که در میانۀ هیچ تقلا میکند .
این چیدمان نخستین کلماتی بودند که روایت کلی داستانهای من شدند .
در میانۀ هیچ
روایت ناتمام ماندن پل رنگین کمان آگاهی است .
تکرار این حکایت که هر بار بازگشتم به زندگی چنگ زدم و رنگین کمان مرا فراخواند در قالب یک حلزون یا مورچهای که روی رنگینکمان می زیست و هر بار پینهدوز پیری که خلسهام میبخشید و در میانۀ هیچ رها میکرد. من فقط میخواستم کاملکنندۀ خلقت پل رنگین کمان باشم . ناگهان این کلمات ریزش پیدا کردند. افکاری رقیقکننده در آمیزشی به رنگها برخوردند که هیچگاه به چیزی شکلپذیر نمیماند .
من دیر زمانی است که در میانۀ هیچام؛ وامانده در غلاف محزون حلزونی خاموش که در ژرفای بیدریغ لامکانی، چنگ بر قانون سبزینه میزند.
یکباره با رنگها آمیختم. زمانی نبرد که از این نوشتهها بافت ساختم، در بُعدی ناشناخته .
اینک چند مترسک بر سر هر قبری پای میکوبند و تعفن طلب می کنند . همانا منم که بر سر هر مزاری، آرزوی بیکسی را می برم. آبروی تنهایی منم که از هر رهگذری، نشانی جالیز بیکلاغ را میپرسم ...
شاید این شاعرانگی تاریک، در بافتهای درهمتنیدۀ این قابها به چشم آید.
امیرحسین انصاری
برداشت ذهنی از متن داستانهای کتاب (در میانۀ هیچ) و داستان (حکایت مورچهای که روی رنگینکمان زیست)
نویسنده: امیرحسین انصاری
چاپ ( ۱۳۹۵) نشر [یونا]