;
خطاست اگر ملالت آدمیان از روزگار را به حساب بیرنگی و بیطعمی آن گذاشته باشیم. این زندگانی سراسر رنج و حرمان و حسرت، هر دم بر بار ناامیدی میفزاید تا آنجا که گویی خوابزدگی آدمیان، نوعی تبعید خودخواسته باشد و عدم حضوری آگاهانه. از این رو خواب و خوابزدگی برای آدمی، هربار نشانی از مرگ و سپس بازگشت به زندگیست؛ غیاب شیرینی که گاه چنان چیره میشود که آدمی میل کند باقی زندگی را به خوابزدگی بگذراند. در اینمیان، نشانهها، پیامآوران چیرگی غفلت هستند؛ پیچکهایی که دوگانههای این جهان و آنجهان، ذهن و عین، روان و تن را با لامکان و لازمان پیوند میدهند. پنجرهها ارتباط میان ساحتها را میسازند، گربهها که قاصدان آن ساحت اعلا هستند و عناصری که مانند انسان، معلق در این زمان به اسارت درآمدهاند. مجموعه خوابزدگی روایت گمگشتگی تن و روانهای معلق در میان این چند ساحت است..
فواد نجم الدین