;
آغوش نگه داشتن جان و تن دیگری در فضای میان دو بازو و فشردن بر سینه است. نگه داشتن و نگاه داشتن آغوش کشف دیگریست،کشف تنی زیسته با زخم هایش آغوش التیام بخش و لیکن پر عجز ست. نمی توان آنچه بر جان فشرده شده از جان عبور داد ،نمیتوان زخم های دیگری را در آغوش محو کرد ،نمی توان دردهای دیگری را با وجود خود التیام بخشید. پس ناگزیر باید رها نمود... و مرگ رها کردن است،دور شدن از آغوش... نمی توان کسی را در آغوش گرفت بیآنکه ندانی چگونه باید رهایش کرد. آغوش در بر گرفتن تن برای رهایست. برای زیستن، روییدن دوباره از زخم و جانها... زندگی... چشم در چشم مرگ دوختن و زندگی کردن است.