;
حفره
روز پایانی

حفره

نمایشگاه انفرادی فیلم/ویدئو، چیدمان،

جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳ تا چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۳

هنرمندان نمایشگاه

بیانیه

میدانم  دردم  چیست ولی نمی‌دانم  چگونه و از کجا آغازش کنم . از انتهایش  بگویم یا از ابتدایش ؛ شاید بهتر باشد از میانه راه،  سر رشته اش  را به دست بگیرم . مثلاً از اواسط دهه شصت ،درست هنگامی که در میان انبوهی از کشته شدگان و خیلِ عظیمی از سیاه پوشان به دنیا آمدم .

بی خبر از آن که بدانم جنگ چیست ؟ امّا جنگ بود.  یک جنگ بزرگ، یک جنگ سخت، یک جنگ تلخ . که هرگز قرار نبود و  نیست مزه اش از دهانم ،از روانم  پاک شود .گویی در یک حفره  گیر افتاده ام. حفره ای که روز به روز عمیق و عمیق تر میشود و با من قد میکشد ، آنچنان  که دیگر حتی اگر بر نوک انگشتانم  بایستم  و قد عَلم کنم   هیچ چشم اندازی نخواهم دید ، جز دودی سیاه و غلیظ  که قصد عبور و تمامی ندارد .

می گویند جنگ هشت ساله ما ، پس از جنگ ویتنام دومین جنگ بزرگ قرن بود. که می توانست نباشد ؟ که می شد تمامش کرد  ؟ که برای چه این میزان کِشششششششش آمد ؟؟؟

و درد درست همینجاست که تیر میکشد؛ مثال  یک ترکش جا مانده،  در بدن یک بازمانده . جایی که زندگی های بسیاری  ربوده می شود .

البته ، جنگ جنگ است و شوخی بردار نیست ،امّا آنجا که خود تبدیل به یک شوخی بزرگ می شود چه؟ می دانید که خون جاری میشود ؟

جاری میشود و جاری میشود و جاری میشود و چون یک سیل  سرازیر شده و  هر چه امید و آرزو و تلاش و عشق است ، از بزرگ و کوچک ،از مادر و پدر ،از خواهر و برادر ،از فرزند و حتی بچه ی همسایه ؛آنکه می خواست در کُشتی قهرمان شود .آنکه می خواست فرزندی را ، مادر شود .آنکه میخواست بزودی زود، پدر شود . آنکه می خواست در ریاضی ،معلم شود . آنکه می خواست در اداره ،کارمند شود .آنکه میخواست  خانه اش را ، صاحب شود . آنکه میخواست سفری را ،مسافر شود . آنکه میخواست در کتابی ،غرق شود . آنکه میخواست نایب الزیاره مادر شود .آنکه میخواست پای سفره ی عقدی ،عروس شود . آنکه می خواست در بیماری ،علاج شود .آنکه می خواست در  بازی های کودکی اش ،بزرگ شود . و اصلا آنکه هیچ کس نبود و تازه می خواست کسی شود ،همه را در یک چشم بر هم زدن به فاصلهٔ هشت سال با خود می شورد و می برد و تمام نشدن ها را ،جایگزین شدن ها میکند .

و من و ما میمانیم و یک حفره ای عمیق، که هرگز پرنخواهد شد و زخمی که همیشه سر بازخواهد ماند.

لحظه ای درنگ کنید . به من گوش دهید . من از  یک فاجعه سخن می گویم .

  

رآضیه اعرآبی

آثار

در حال بارگذاری تصاویر loading
راضیه اعرابی
راضیه اعرابی
راضیه اعرابی
راضیه اعرابی
loading

نمای چیدمان

در حال بارگذاری تصاویر loading
تصویر چیدمان مرتبط یافت نشد.
loading

مجله

در حال بارگذاری تصاویر loading
مطلب مرتبط یافت نشد.
loading

ویدئو

در حال بارگذاری تصاویر loading
loading
جهت استفاده از امکانات سایت ابتدا وارد شوید.
عضو گالری‌اینفو هستید؟ ورود به گالری اینفو
عضو گالری‌اینفو نیستید؟ ثبت نام در گالری اینفو
مشکلی به وجود آمده است
اثر از آرشیو شما حذف شد اثر به آرشیو شما اضافه شد هنرمند از آرشیو شما حذف شد هنرمند به آرشیو شما اضافه شد گالری از آرشیو شما حذف شد گالری به آرشیو شما اضافه شد نمایشگاه از آرشیو شما حذف شد نمایشگاه به آرشیو شما اضافه شد