;
همیشه قطعهها و تکهپارههای به جای مانده از آثار و ابنیه تاریخی برای من، معنایی فراتر از گذشته و یادآوری آن داشته است... باور دارم، صدایی در آثار است که شنیده میشود... صدایی که زندگانی دراز به بلندی تاریخ را روایت میکند. داستانهایی که مرا به فضاهای سوررئالیستی ادبیات ایران همچون هفت گنبد وصل میکند. میتوانم ساعتها در کنار این میراث بنشینم و به تک تک جزییات آنها خیره شوم. آنگاه به درد و دلها، پند و اندرزها، شعر و حکمتشان گوش کنم. ادبیات، هندسه، سخن تاریخ و نقل فرهنگی آنها را بشنوم.... نمیشود به سادگی عبور کرد. سکوت این آثار، سرشار از سخن و قصههای زیبایی است که باید در آنها قدری تأمل کرد. به آرامی باید با آنها همسخن شد و حرفهایشان را شنید. درنگاه من، این قطعههای بهجامانده از تاریخ به مانند هفت شاهدخت گنبدهای بهرام هستند که هرکدام در هر روز و لحظه، داستای را بازگو میکنند. گویی خوابی عمیق میبینی و چه رویای شیرینی است شنیدن این همه داستان....
هفت گنبد بهرام گور، نمادی از هفت روز هفته، هفت سیاره و هفت اقلیم جهان است که در هریک از آنها، بانویی نشسته و داستانی از سرزمین خود روایت میکند: