;
( - دستاتون سیاه شدن آقای ونگوگ
آره ! سیاه شدن میشورمشون خیلی میشورمشون اما ... پاک نمیشن.
قایمشون کنین آقای ونگوگ تو جیباتون، قایمشون کنین.
- می دونی! من به دستها... خیلی نگاه میکنم به دستهای خودم، بیشتر! غریبن، این دستها، همه چیو... .. زود لو ..میدن پیری... اول از همه رو دستها میشینه، ترس رو دستها میشینه، وقتی عاشق ،میشی دستهات... اول از همه.... عاشق میشن.
:
بازخوانی
نامههای ون گوگ - محمد چرم شیر)
بگذارید از گفتههای همین دختر بچه شروع کنیم و بپرسیم یک نقاش چگونه میتواند دستهایش را پنهان کند؟» و حتی پیشتر رویم و بپرسیم یک نقاش چگونه میتواند خودش را از انظار مخفی نماید؟ و اگر اینها پرسشهای ما باشند پاسخ نقاش و در اینجا فهیمه اسلام کیش این است با به تصویر کشیدن و رویت پذیر کردنشان و معنای دیگر بخشیدن به آن دستها، با برجسته نمودنشان و تغییر دادن و اغراق در شکل ظاهریشان. نقاش خودش را میکشد تا خودِ خودش را پنهان کند و همین فرایندِ پنهان کردن است که سبب میشود تا نقاش باری دیگر خود و منهای دیگرش را کشف کند این نقاشیها ردی از آن دستهای سیاه هستند فهیمه میخواهد خودش را و دستانش را پنهان کند، اما باری دیگر آنها را به شکلی دیگر کشف میکند و مییابد در تابلوهایی که در آنها نشسته و ساکن است، اما تشویش هزار عالم درون چهره اش به تصویر کشیده شده اند در تابلوهایی که بدن در کلیتش کوچکتر نحیفتر و آسیب پذیرتر از اجزای خودش یعنی دستها و پاهای بزرگ، سفت و سختش است. فهیمه حتی پا را از این حیطه هم فراتر میگذارد او آشکارا تصویرش را با نقاب ها میپوشاند مخفی میکند و حتی مخدوش میکند کاری که ما هر لحظه در زندگی روزمره انجام میدهیم در هر دقیقه از عمر و در هر اجتماعی نقابی به صورت میزنیم تا خودمان را پنهان کنیم. با این وجود نقاش این را شگردی میداند تا از پس این نقاب های هر روزه خود واقعیاش را کشف نماید. او خودش را به واسطهی نقاشیهایش می شناسد. این نمایشگاه، قرارگاهیست برای پنهان شدن و همزمان کشف من و منهای دیگر نقاش.
مازیار نیستانی