;
خانه؛ آنجا که رویاهای نقاش در بستری امن بیدار میشود و سر از بومهای منتظر درمیآورد. همهچیز در خانه منتظر است اما نقاش در بستری مناسب، نه رنگ را منتظر میگذارد، نه سطح را و نه کمپوزیسیون و رابطهسازیهایش را. وگرنه بیهمهی اینها، هیچ خانهای، خانه نمیشود. همینطور که هیچ نقاشی، بیرویا، نقاش نمیشود.
«خانه» عنوانی است که در نگاه اول و اول نگاه به کل این مجموعه میتوان داد. اما با نگاهی بیشتر، چهرهی نامرئی نقاش است در یک فضای مرئی. او جسم خانه را در لحظههایش میکِشد و قاب میکند؛جایی که خودش را در آن، جا گذاشتهاست. رنگ در این خانه و در دستان نقاش، جای خودش را میشناسد و این حرف کمی نیست. باقی بقای خانه.