;
در جامعه ی اتمیزه شده ی امروز تفکیک و جدایی به عناصر متصل تحمیل م یشود. افراد برای پر کردن خلا
زیست مشترک به مصر فگرایی و فردگرایی تشویق م یشوند. تولید، مصرف و دور انداختن و ادامه ی این
چرخه. این چرخه، بیگانگی را در پی دارد که ضامن ادامه اش نیز هست. در جا زدن، ساکن و صلب بودن،
اختگی امیال بدن های شورشی؛ خاموشی. چنین است که نیروی انسا نها سرکوب م یشود. اما جایی در
ارتباط با طبیعت، بعضی از انسان ها به پوچی زیست بیگانه خود پی می برند و در برابر چرخه ی انقیاد
مقاومت م یکنند. کاوه یکی از آن انسان ها بود. از کسانی که از چرخه ی بیگانگی بیرون جهید، علیه
مصر فگرایی شورید و با چشمان جست وجوگرش از ضایعات، زندگی بیرون کشید. او در فیلم کوتاه بیوگراف ی
به چرخش پرگاروار انسان های مسخ شده در روزمره شان پرداخته است؛ پس او آگاهانه » چقاشی « به اسم
علیه شرایط برساخته ی قدرت مقاومت م یکرد. مقاومتی با سلاح چکش و سپر زنگار.
کاوه در فلزهایی که ذهن مصرف گرای امروز بی ارزش م یشمرد صور تهای مقاومت را محبوس دید و
به مدد چکش اش آن ها را از قلمروی مصرف آزاد کرد. چقاشی هایش مقاومت مجسم علیه انقیاد، سلط ه
و انفعال هستند. او مانند چکش اش پویا است، خطوط گریز را پی گرفته است. کاوه اشی اء را از سرزمین
بیگانگی و زوال کوچ م یدهد.
چکش روی فلز موج می اندازد؛ همچون کسی که با زبان دیگری را نرم می کند. زبان سرخ چکش، فلز سرد را
گرم می کند؛ گویی به آن زندگی م یبخشد. چقاش یهای کاوه چنین است. این تنها لحظه از کار کاوه ی آهنگر
نیست که طی آن زنگار زنده شدن را تجربه می کند. ریتم نوازش جان بخش چکش بر پیکر فلز، مانند نبض
است. ضر بآهنگ چکش قلب صورت های فلزی را به تپش در م یآورد. کاوه قصد چیرگی بر خدای فلز را
ندارد، با او می رقصد.
هنگام زاده شدن کودکی از درد و خون، با اولین دم جیغ می زند. جیغ های فلز زیر ضربات چکش؛ نه از سر
اندوه که از شور، شعف زنده شدن، لذت ضربان داشتن است. این مقاومت علیه کوره های ذوب و نابودی
کاوه را جاودان کرده است.
آبتین یاری