;
انتزاع ایرانی؛ خوانشی نو از نگرهای کهن
مهدی فرخی، شاعر تغزلهای تجریدی است. مکاشفه دیرپای و درازدامن او در زیباییشناسی خیال ایرانی،
کرانههای ناب و نادیدهای از بداعتهای این سنت آفرینشگری را در سالهای اخیر، بازکاویده و فرانموده است.
هوش و همت در دریافت اعماقی از این کهکشان ناپیداکران زیباییآفرینی، به کشف و ارائه تجلیات و ابعادی دیگر
از نگارگری و نقاشی ایرانی در سالهای اخیر انجامیده و این مشق مدام و سلوک مستمر، او را در این عرصه،
شاخص و نشاندار ساخته و صاحب امضا و اجتهادی منحصر به فرد نمایانده است.
اما اگر بخواهم تنها یک ویژگی او را برشمرم، داشتن درکی سیستماتیک، روشمند و فراگیر از جوهره خالقیت و
خیال در این سنت به مثابه یک کلیت ارگانیک و در یک وحدت و توازن شکلی- معناشناختی و برکشیدن مبدعانه
عناصری از آن است که با منطق نوآوری و هندسه ابداعی و ترکیبی این زیست جهان زبانی و زیبایی شناختی،
سازگار است و مایه استمرار آن که بر خالف بسیاری از مقلدان، تکرار مکررات و مشق روزمرگی نمیکند.
داشتن این درک، مستلزم شناختی متوازن و ساختارمند از هسته بنیادین این هندسه استتیک در قالب یک
هستیشناسی است که در یک زمان، متوقف نمانده و تنها در قالب مکتب تبریز و هرات و... تجسد ندارد و در جایی
از زمان، جا نمانده است.
میتوان دنباله این سنت و این منظومه متکامل و همچنان مولد و خالق را گرفت و آن را تداوم داد و بر بنیان
همان درونزایی ساختارفاعلیت و مکانیزمهای آفرینندگی، انگارهای دیگر از آن آفرید.
این ادراک و انکشاف عنصر گوهرین نگارگری و گذر از ظاهرنقوش و رسوخ به درون منطق مواجهه این سنت هنری
با جهان و انسان و برقراری یک پیوند ارگانیک و ساختاری میان آن با منطق ذهن و زبان هنر مدرن، مسیری است
که او در این سالها پیموده و آنگونه که پیداست، به الگویی از پیش هم نظر نداشته است.
به این ترتیب، هنرمند، از نونگارهها تا ثبت دریافتی جدید از سنت نگارگری و نقاشی ایرانی، که در این »انتزاع
ایرانی« پیش روی شماست، راهی پیموده است به درازی یک جستجوی مستمر و مداوم در ماهیت یک منظومه و
منظر زیباشناختی و ابعاد و دامنه های بازخوانی و نوآوری این سنت و امتداد و استمرار آن در قالب یک رفتار
تجسمی مدرن با همه ویژگیهایش چه در فرم و بیان هنری و چه در محتوا و معنا پیشینه و ردپای این خوانش
نو را، از نونگارهها هنرمند، از آغاز دهه ۸۰ تا میانه دهه ۹۰ باید جست؛ در تلفیق بین نقش و گرافیک، در ثبت
اولین نشانگذاریهایش از کمینه گرایی (مینی مالیسم) و ایجاز در خطوط، در سیر به ساحت مفهوم گرایی، و در
آغازین تجربه گراییها در حیطه تکنیک و فرم: بسط و اتساع قلمگیری که از پی آن، ماهیت ترکیببندی،
کنتراستسازی و تفکیک محورهای بصری را تمهید و تدارک کند.
قلمگیری، رکن اصلی کار اوست که حتی در شیوه تلفیق نقاشی و گرافیک، آن را تبدیل به عنصر بنیادین نگارگری
میکند.
از پی این، قلمگیری را بمثابه تها عنصر بنیادین آبستراکتیو در نگارگری ایرانی برمیگیرد و در تلفیق با بافتسازی
از طریق تکنیکهایی چون تراشیدن رنگ، درهم پیچیدگی و حلکاری، افزون بر ایجاد فرم، فضایی آبستره و
انتزاعی میآفریند.
فرخی از اولین هنرمندان ایرانی است که عنصر قلمگیری را تبدیل به محور اصلی در آبستراکسیون و انتزاع میکند
و آن را از قالب حاشیه تزئینی، به مرکزیت و متن و زمینه دینامیزم و پویش تصویری خود میآورد و سامان بصری
فرم خود را با آن تعریف و تثبیت میکند.
در مجموعه بعدی هنرمند: پرگار، از میانه دهه ۹۰ که مرحله دوم کار هنرمند هم هست، دامنههای این نوآوری
و بیان جدید در نگارگری با اجرای آثار بر روی بوم در ابعاد بزرگ، با ترکیببندیها و گردشهای مدور،
قلمگیریهای دقیق و استفاده از رنگ در درخشانترین ظهور و تجلی خود را شاهدیم.
بهرهگیری از ترکیب بندی های دایرهوار، مستقل از عمودی یا افقی بودن، چرخش چشم مخاطب را در همه جهات
اثر، شکل میبندد.
پرگارهمچنین، یکی از موفقترین عرصه های پیوند فرم ابداعی و خالقیتهای فرمالیستیک هنرمند با مضمون
و محتوایی است که درونمایه خلق آثار او بوده است: سنت عرفان و حکمت معنوی موالنا و جهان تمثیلی و نمادین
تصوف ایرانی و اسالمی که کهکشانی از غرابتها و ساخت شکنیها و ژرفاژرفی از تجارب بدیع رازآلود و رمزگونه
است و خود، ساحت خلق ذهنیتی زیباشناسانه و خالقیتی در مفصل و ملتقای نقطه ادراک بالکیف و حیرت
عارفانه، که گسترهای چشمنواز از بیکرانگی خیال و بساطت ذهن و زبان را گسترده است.
هنرمند در انکشاف این قابلیت عظیم و زاینده آفرینشگری، ظرفیتهای فرم بیانی خود را نیز در تجلی بخشیدن
به معنا، گسترش داده و انتزاع نقش را بستر یک کنش بیانی پرتحرک، کنشمند، زنده و سرشار از شور حسی و
عاطفی، غنای معنوی و سیالیت ذهنی و زبانی میآفریند.
مجموعه فرانشین، در آغاز این دهه، اوجی و آغازی دیگر در کار اوست؛ تجربه نوآوری در هندسه نقوش و تبلور
ترکیب و تالقی رنگها در یک افق انتزاعی و جسارت هنرمند در نزدیکتر شدن هرچه بیشتر به ماهیت و معنای
آبستراکت و بیان هرچه نقاشانهتر از سنت نقشپردازی هندسی و نهایتاً رسیدن به یک هندسه بصری جدید و
حاصلگذار از فرمهای معهود و متعارف و ارائه تعریفی نوین از »توازن بصری«، شاید مقدمه الزم برای ورود به
مرحلهای است که امروز طلیعه آن را در انتزاع ایرانی میبینیم.
و اینک نتزاع ایرانی که امروز، گالری گویا آینهگردان آن شده است، بیتردید، اگر نگوییم تازهترین روایت از
این سنت ۱۷۰۰ ساله و جدیدترین خوانش از جوهره نوزایی یک اصالت مستمر است، قطعا،ً یکی از تازهترینها
است چه در تکنیک و فرم و چه در نگرههای مفهوم شناختی:
.۱خطوط قلمگیری که مشخصه سبک شخصی هنرمند است، در عین عبور از هم، با یکدیگر پیوند دارند و انگارهی
گردش خطوط در آبستره را، این بار اما به شکلی کامالا شرقی، ترسیم میکنند.
هر خط، با قلمگیری به یک فرم تبدیل میشود. نقطه کانونی او در فرمسازی و ایجاد مناسبات و معادالت جدید
بصری، قلمگیری است که تنها امکان بازمانده از سنت نگارگری است که او را به آبستراکسیون پیوند میدهد و با
تقویت و برجستهسازی آن یک امکان جدید میآفریند.
در نگارگری کهن، قلمگیری در جایگاه یک هنر ظریفه بود اما اینجا هنرمند با قلمگیری در ضخامت و پهنای زیاد،
بعدسازی میکند، خطوط قلمگیری، وسیعتر و پهنتر میشود و فضاسازی و هویت بصری و بیانی کار هنرمند را
تعریف میکند. او تنها امکان فرمسازی را در همین عنصر قلمگیری و خطوط آن میداند. در نقاشی آبستره، نقاش
تنها میتواند از حروف استفاده کند اما او نیازی به کاربرد حروف نمیبیند و قلمگری را برای ایجاد فرم، به خودی
خود، کامل میبیند.
.۲حذف عاملیت چهره در راستای انتقال مرکزیت بصری از چهره به کلیت فضا و بافت، از پی خود، به یک تحول
در سنت نگارگری انجامیده و آن، ارائه یک بیان انسان شناختی عام و همه زمانی همه مکانی است کهمانیفست
هنر مدرن است. حذف عاملیت چهره، میتواند به عرصههایی دیگر از زندگی و زمانه انسان مدرن نیز تسری یابد.
.۳ترکیب المانهای انتزاعی با نقوش سنتی در یک بستر ریتمیک و سرشار از چرخش، حرکت و کنش دینامیک
در فیگوراسیون را پدید آورده است.
.۴ایجاد توازن و مناسبات بصری جدید در ترکیببندی، زمینه بسط امکانات تصویری در سنت نقوش ایرانی
شده است و این سرآغاز یک تحول بزرگ در این مسیر میتواند بود.
.۵خالصگی، ایجاز و برخورد مینی مال با فرم و رنگ، از دیگر شاخصههای مهم این مرحله است و رسیدن به این
معادله رنگی، پس از کار فراوان با رنگ و خلوص و درخشش آن در مراحل پیشین و انتزاع یک جوهرهی کنشگری
خالق و نمادین از رنگ، حاصل آمده است.
.۶نگاه تصویرسازانه و مفهومی به عناصر نگارگری و نقوش حیوانی، آوردن نگارگری به ساحتهای پیچیده و
پرتناقض حیات انسان امروزین، حاالت روانی و ذهنی، روابط اجتماعی، بحرانهای جمعی، نمایش ابعاد مختلف و
متنوع زیست و زمانه معاصر؛ خشونتها، تضادها، و حتی سیاست! انتزاعی کردن نقوش حیوانی و تبدیل آنها به
صور سمبلیک، شخصیت پردازی و تشخص بخشی به کاراکترها و... ، همه و همه از دیگر وجوه نوآوری مهدی
فرخی است که از مجموعه اول هنرمند هم جلوههایش را میبینیم و اکنون، نمودی چشمگیرتر یافته است. نگارگری
از هنری ظریفه، تبدیل به هنری کاربردی و توانمند در تجلی زندگی با همه سایه روشنهایش شده است. از همان
مجموعه اول هنرمند هم این تغییر در عناصر بصری را میتوان دید: شخصیت پردازی و تشخص بخشی و گشودن
و گستردن یک شمای کاراکتریستیک که منظر مفهوم شناختی کار را نیز تثبیت میکند و توسعه میبخشد.
.۷داستان این انتزاع ایرانی، حکایت همان طرب و دلدادگی و تغزل است در تجریدیترین تجلی خویش؛ قصه
انسان تمثیلی که در هوای تجدید عهد با بهشت ازلی، درگیر دو نیمه وجودی خویشتن است.
قصه تنهایی انسان در فراق و جدایی از خاستگاه نخستین و موطن مالوف خویش. اما فرق این انسان با نگارگریهای
کهن، آن است که او محصور و محاط در همان بحرانها و چالشها و درگیر همان روزمرگیها و تضادها و
تردیدهاست که ما هم تجربهاش میکنیم.
همان انسان زمینی شهری آشنا که هرروز میبینیم. انسانی که قدسی نیست. مثل همه ما درکشاکش زیستن،
دست و پا میزند. تنهایی و تک افتادگی اوبرای ما و شاید همه مردم در هرجای این زمین و زمانه آشناست همچنان
که عشقش... و این میتواند آغازگر راهی برای جهانی کردن این هنر ملی ما نیز باشد واندیشیدن به آن با وجود
یک تجربه عملی که اینک در پیش روست.
و پایان سخن: منظومه بیان شخصی و منحصربهفرد هنرمند در این »فضای بیکران فرمهای منحنی که با خطوط
شکسته به پایان میرسند«، طلیعه یک افق تازه برای تکامل و تداوم یک سنت زیبایی شناختی است که میتواند
هم ایرانی باشد، هم جهانی و هم انسانی در عین آنکه انتزاعی است و آنهم در دسترسی به ساحتی که
حقیقت و جوهره انتزاع است در استعاریترین شکل خود.
برای مهدی فرخی در پیمودن این مسیر امیدبخش و روشن، که پاسخ به یک نیاز اساسی در هنر امروز ما و مکاشفه
روح زندگی، زایشگری و آفرینندگی در این سنت زیبایی است، توان و توفیق بیشتر آرزو میکنیم.
همتش به دوام، و توفیقش مستدام... !
فرزاد زادمحسن- دی ماه ۱