;
نمایشگاه نقاشیهای پرنیان جدیدی و هنرجویان منتخب
که می داند چه شد؟ گاه درمیان آنچه پدیدار شد که هیچ پیش نشانه ای نداشت. روز بود. نشاید شب. ترنم نسیم هر فصل گوش نواز شاید. لبخند و شادی و عید برای همه زنده شاید. کسان در پهلوی کسان با قرار و مرام شاید. سایه عزیزان مستدام شاید. ولی سرباز کرد. وقوع کرد. درد داشت و رنج داشت. در رنج که می داند چه شد؟ ما را با این عمیق رنج چه شد؟ سوختیم و ساختیم. راه یافتیم و ساختیم و باز باختیم و دوباره ایستادیم و ساختیم. ولی که می داند؟ که من الغریق یتشبث بکل حشیش بودم. چنگ زدم به هر آنچه چه مرا میتوان نکشت. خنج زدم به هر دلیل بی دلیل که مرا می توان نبرد. این من هستم. یک مغروق همیشه در تجربه از رنجم. تو چه می دانی؟ چقدر سخت است نفس در جای بی نفسی؟ این من و این رنجم و این لایه های پنهان من. تو مرا نشناس. فقط بدان، بدان که من نیزمثل تو، مثل ما، مثل همه در رنجم…