;
دست به دست شدن صفات از رنگ رخ و زلف و چشم گرفته تا خلقیات و بیماری ها، یادگار نسل های پیشین برای انسان است؛ از مادر به فرزند و فرزندان او و فرزندان او ما ساکنان این گوشه ی تنگ پرتکاپو و پرچالش زمین اما وارثان رنجیم رنگ و رخمان هرچه تیره و روشن شود، درد همان درد است. از جماعتی به جماعت دیگر و از نسلی به نسل دیگر همه خویش هستیم هم خویش و هم درد. چنانکه روایت درد یکی درد دیگری را بیدار میکند درد همان میثاق ماست؛ همان طور که هرگاه طوطیان مولای بلخ برای هم روایت کردند، خود به درد دچار شدند.
مجموعه حاضر روایت داغ و نشان تنگنا و دردیست که در این سالیان به تجربه مشترک همگان بدل شد. از بدنها و پیکرها فراتر رفت و صورتی ازلی یافت طوطیان گیتی نوروزیان بارها و بارها روایت و تصویر شده اند. هربار بیشتر و بیشتر شفته اند و صیقل یافته و پالوده اند، تا آنکه از آنها تنها سرخی درد مشترکشان مانده و در هم تنیدگی بختشان تا بلکه گره گشوده شود و این سرخ های مصور از چله ی به هم بافته ی بخت رها شوند.
فواد نجم الدین