;
آنچه این عکسها را به دیدهی ما به هم نزدیک میکند شاید رنگ آب و خاک آنها باشد که از مکانی دور اما آشنا میآید. جغرافیایی که نمیشناسیمش و با واژههایی تکراری همچون گرما و جنگ و غبار، آن را هم برای خودمان و هم دیگران کوچک و کوچکتر میکنیم. اما به دیدهی من درونمایهی واحد این عکسها سفر است؛ سفر به یا سفر از شهر خود.
ثنا احمدیزاده میان شمال و جنوب با بخار و نا، راهی باز کرده است تا جنگ و غبار را کنار بزند و ببیند که در هر دو مکان چیزی برای ماندن و چیزی برای درنگیدن وجود دارد. مهتاب قائدی دلتنگ شهر و خانوادهاش، با آمد و رفت در راه، بوی گیاه و هر آنچه از آن دور افتاده است را پیش چشمش کشیده است تا شاید به یاد و خاطرهاش بازگردد. سارا یکتاپور این سفر را به درون خود کشیده است و با هر موج دریا انگار ما را سردرگمتر میکند؛ گاه این موج به سوی ما میآید تا چیزی از حقیقت را فاش کند، گاه این موج به عقب میرود تا دروغ این سراب را برملا کند. این نگاهها و راهها هر کدام ما را به این خاک نزدیکتر میکنند.
غزاله هدایت