;
در جهانی که همه چیز در معرض زوال است، آنچه باقی میماند نه حضور آشکار، بلکه ردّی ناپیدا از بودن در جهان است؛ نشانههایی خاموش که در فضا، در اشیاء و در حافظه جا میگیرند. گاه نبودن، خود شکلی از بودن است؛ حضور در غیاب، صدا در سکوت و تداوم در فقدان.
چیزهایی که دیده میشوند، گاهی حامل آن چیزی هستندکه دیگر نیست و در تأملی دقیق، غیبت بدل به راهی برای درک ژرفتر جهان میشود. تجربهی بودن در کنار ناپیداها، مواجههای است با مرزهای نازک میان دیدن و ندیدن، میان اکنون و گذشته، میان زندگی و آنچه از آن فراتر میرود.
سعیده سعیدی