;
تاریخ، مملو از صدای مبارزه است. میان مرزها، پُر است از قطعات از همگسیختهی تن و زره. زرههایی که نخستین پناه بودهاند، حال با گوشت و پوست در آمیختهاند. زنگارشان گذشتهای را با خود حمل میکند که باریست تحملناپذیر، سنگین، پوسیده، اما آشنا.
اکنون تو ایستادهای به نبرد؛ تنپوشی از آهن با جسمت درآمیخته، ضربهها ردشان را بر تو گذاشتهاند. زرهی فرسوده، عجین با اندام و گره خورده بر تنت را از بدن بیرون میکشی و در برابر تصویری از خود، خیره میشوی به قطعات پاشیده از هم.