;
در این مجموعه جاده نه مسیری برای رسیدن که بستری برای ماندن است.
آنجا که آسفالت دیگر خطی برای عبور نیست بلکه سطحی آرام شده آینه ای که خاطرات فراموش شده را باز می تاباند خانه ای سوخته در افق قایقی خشکیده در خاک ابری غلیظ که مرز واقعیت و رؤیا را می بلعد.
ماشینها هنوز پیدایند اما تنها چون اشیای متروکه حافظه هایی زنگ زده از سفرهایی ناتمام نشانه هایی از آدم هایی که هرگز نرسیدند.
این جاده ها میان واقعیت و خواب معلق اند هم ایستا، هم جاری همچون تصویری که از پشت آب دیده میشود رنگ باخته ،لرزان و تلخ تر از واقعیت
گاهی تماشای این صحنه ها احساسی از دژاوو را زنده میکند
حسی مبهم از زیستن در تصویری که انگار پیش تر دیده ایم بی آنکه در حافظه جای داشته باشد.
خانه سوخته قایق گم شده جاده خاموش همه یادگار خوابی دورند.
اینجا حرکت جایش را به مکث داده است.
خاطرات چون ابر دود یا خانه ای دور دست بر میگردند نه به عنوان رویداد که به شکل ردی نامحسوس
آیا واقعاً بوده اند؟ یا فقط تصویری اند در آینه خیال؟
این نقاشی ها تلاشی اند برای ثبت لحظه هایی بی آغاز و بی پایان تصاویر اشیای بی سرنشین جاده هایی بی مقصد و سکوتی که میان فلز خاک و آسمان معلق مانده است.
تماشای این مجموعه تجربه مواجهه با فقدان است با تصویرهایی که شاید هرگز وجود نداشتند اما در حافظه جمعی ما همیشه بوده اند.