;
گالری این/جا
پرترههای پروانه، ورای صورت است.
صورت، پوست است و تن!
اما درون تن چیزی پنهان.
او نقاش پنهان است.
چیزی که نیست و چشم نمیبیند به کاغذ میپاشد.
میدانِ گفتوگوی درونی میان نقاش و سوژه،
و میان اثر و مخاطب است.
پروانه اعتمادی در پرتره از سطح و پوست عبور میکند
و انگشت میبرد بر خون!
پروانه انگار تنها را عریان کرده،
بخشی از روان انسان را آشکار میسازد؛
گاه آرام و شاعرانه، گاه تند و دردناک.
در چنین پرترههایی،
رنگ و فرم دیگر ابزار توصیف نیستند،
بلکه زبان احساساند.
حقیقت درونی انسان نشان اصلی پروانه
بر صورتهاست،
یاد بیشتر از صورت کار میکند،
چشمهای پروانه اعتمادی«یادها» را نقاشی کرده،
«صورتها» بهانه یادِ آنهاست!
از تو در من چه میماند؟
--
صابر ابر