;
گالری میرانا
با بیماری و مرگ پدرم در سال 1396 همه چیز تغییر کرد. فردای آن روز تمام احساسات درون چشمهای غریبه و آشنا بر سرم تلنبار شد. همه چیز سیاه شد و من در دنیای خودم تنها شدم. در این تنهایی با یک صدا، یک حضور، یک تشابه مرگ پدرم را فراموش میکردم و به دنبال ردپای پدرم در چشماندازهای خیالی میگشتم. امّا او در هیچ مکان و زمانی حضور نداشت. پدرم در زیر خاک با آرزوی محال من برای بازگشتش دفن شده بود. وقتی واقعیت را پذیرفتم، از دلیل این فقدان، بیماری پدرم، متنفر شدم.
مجموعه آثار بین سالهای 1396 تا 1400 بازنمایی برخورد من با مرگ پدرم هستند و من به تازگی توانستم تصمیم بگیرم که آنها را به نمایش بگذارم. این آثار کشمکشهای درونی من برای غلبه بر این احساسات را در قالب خط، فرم و بافتهای سلولی به رنگ سیاه در زمینهای اکثراً سفید و گاهی قرمز با تکنیک مونوتایپ تجسم میبخشند. این مجموعه مخاطب را به تجربهای حسی از مرگ یک عزیز فرا میخواند.