;
گالری آداپا
در خوابی از شهرزاد علیاری
«طبیعت او سرد و خشک و لطیف است.»
— در صفت نقره
من با چشمانی بسته دست میزنم به جواهرات. حجمهای متفاوتی، سطوح متفاوتی را لمس کنم، اغلب تیز در برخورد مادهها به یکدیگر. آیا میبینم؟ میخواهم ببینم. کاش میدیدم. جواهر را به چشمانم نزدیک میکنم، نزدیک و نزدیکتر تا پلک. چشم که باز میکنم جواهر از دستم میافتد، میشکند.
| آه ازین گلها |
محمدحسن نعمتیان
پریشانم ز سعد و نحس گردون آه ازین گلها
که نونو بهر من از گلشن افلاک میروید
— بابافغانی
در این باغْ مرغی نیست. در این باغ مقطع تنها گل است که به چشم میخورد، تنها گل است که به چشم میخورد تنها گل. مرغان همدمان همیشگی مد تهاست که از بر این شاخهها رستهاند، پس از دیدن گلها به تنهایی قدم به بیرون گذارید و ببینید که آیا مرغی هست یا آسمان مثل همیشه چون آرامگاهی بزرگ حزنآلود و زیباست.