;
جهان خشن است، اما نه از آن رو که جهان مادی سخت وبرنده است و گاه می خروشد، می توفد و می کوبد. جهان خشن است شاید از آن رو که ما انسان ها در آن در کنار هم زندگی می کنیم. خشونت بخشی تقریبا جدایی ناپذیر از جهان انسانی است. هر موقعیت انسانی آبستن خشونت است. کافی است که آنرا به صورت تنگنایی در نظر آوریم که برون رفت از آن مستلزم پس زدن دیگری یا دیگرانی شود و هر ملاحظه ای جز خواست خویش وا نهاده شود. انسان موجودی اجتماعی است اما نه چون دیگر جانداران اجتماعی. در جهان اجتماعی دیگرجانداران ،هر موجودی جایگاه و کارکرد خاص خودش را دارد. ما انسان ها جایگاه و کارکردی از پیش مشخص نداریم. نامشخصیم، اما همه برای تشخص میکوشیم. ما در جهان اجتماعی مان جا را برای یکدیگر تنگ می کنیم. جهان انسانی پر است از کمبودها و تلاش برای به دست آوردن سهمی هر چه بیشتر از منابع قلیل . تاریخ انسان تاریخ کمبودها است. اما انسان به سهمی برای رفع نیازهای اساسی اش برای بقا قانع نیست. جانوران درنده شکار می کنند و می درند اما خشن نیستند. آن ها فقط به دنبال غذایشان هستند. در جهان، تنها انسان خشن است.